چکیده:
این مقاله می کوشد اصول مدح و ذم را در جهان اسلام، با آنچه در غرب باستان درباره ژانر «منافرات» گفته شده، مقایسه کند. ژانر منافرات و دو ژانر دیگر خطابی، یعنی «مشاورات» و «مشاجرات»، سه ژانر اصلی فن خطابه را در غرب باستان تشکیل می دهند. منافرات در غرب باستان کارکردهای گوناگونی داشته و این کارکردها را از طریق مدح و ذم متحقق می ساخته است. دو رویکرد کلی نسبت به این ژانر در غرب باستان وجود دارد؛ نخست رویکرد آموزگاران «رسمی» فن خطابه همچون آناکسیمنس، ارسطو، سیسرون، کویین تیلیان و... و دوم رویکرد سوفسطاییان است که توجه خاصی به ژانر منافرات داشته اند. در بخش اول و دوم مقاله، این دو رویکرد با یکدیگر مقایسه شده و تفاوت های آن مورد بررسی قرار گرفته است. در بخش دوم به اصول مدح و ذم در جهان اسلام پرداخته و نشان داده شده است که این اصول از دو دسته منبع، قابل استخراج هستند؛ نخست برخی متون مدرسی بلاغت همچون نقدالشعر از قدامه، العمده فی محاسن الشعر و آدابه اثر ابن رشیق و... و دسته دوم متونی هستند که ارتباط مستقیمی با متون بلاغی ندارند اما با محوریت مدح و ذم تالیف شده اند. برخی از مهم ترین آثار این دسته عبارت اند از: الظرائف و اللطائف و الیواقیت فی بعض المواقیت؛ تحسین القبیح و تقبیح الحسن؛ تحسین و تقبیح، هر سه ازثعالبی؛ برخی نامه های جاحظ (الرسائل) و برخی آثار منسوب به او مانند المحاسن و الاضداد، الآمل و المامول و از ابراهیم بیهقی کتاب المحاسن و المساوی. هدف این پژوهش اثبات این فرض است که با آنکه مدح و ذم در غرب باستان بیشتر به موقعیت های شفاهی (خطابه) و در جهان اسلام به موقعیت های متنی (شعر) اختصاص داشته، ولی تفاوت چندانی میان اصول مدح و ذم در این دو نظام بلاغی به چشم نمی خورد و آنچه درباره مدح و ذم در جهان اسلام گفته شده، وجوه متفاوت ژانر منافرات را در غرب بازنمایی می کند.
This article attempts to show the similarities and differences between epideictic genre in ancient western rhetoric، and the principles of praising and blaming in Islamic rhetorical textbooks. Epideictic genre is one of the three main rhetorical genres – along with deliberative and forensic genres- and its basic features may be traced in two kinds of textbooks: 1- Official rhetorical textbooks such as Aristotle’s، Cicero’s، Quintilian’s and others; 2- Sophistical textbooks such as Progymnsmata and Menander’s “Division of Epideictic Speeches”، and the treatise falsely attributed to Dionysius of Halicarnassus، namely “On Epideictic Speeches”. The aim of this article is to show that both of these approaches have some counterparts in the Muslim world. The rhetorical Islamic textbooks are somehow the counterpart of official approach، and anthologies such as “Al-yavighit fi ba’z al-mavaghit”، “Tahsin al-ghabih va taghbih- al hasan” and many others reflect the sophistical approach to praising and blaming. Finally، the article concludes that although western and Islamic cultures differ fundamentally from each other، however، when it comes to praising/blaming، they are mostly on the same track.
خلاصه ماشینی:
در بخش دوم به اصول مدح و ذم در جهان اسلام پرداخته و نشان داده شده است که اين اصول از دو دسته منبع ، قابل استخراج هستند؛ نخست برخي متون مدرسي بلاغت همچون نقدالشعر از قدامة ، العمدة في محاسن الشعر و آدابه اثر ابن رشيق و...
هدف اين پژوهش اثبات اين فرض است که با آنکه مدح و ذم در غرب باستان بيشتر به موقعيت هاي شفاهي (خطابه ) و در جهان اسلام به موقعيت هاي متني (شعر) اختصاص داشته ، ولي تفاوت چنداني ميان اصول مدح و ذم در اين دو نظام بلاغي به چشم نميخورد و آنچه دربارٔە مدح و ذم در جهان اسلام گفته شده ، وجوه متفاوت ژانر منافرات را در غرب بازنمايي ميکند.
در مقالۀ حاضر براي اثبات اين فرض ، با توجه به تقدم نظام بلاغي غرب بر بلاغت اسلامي و نيز انسجام بيشتري که در درسنامه هاي آموزگاران خطابه در غرب باستان به چشم ميخورد، اصول ژانر منافرات را مبنا قرار داده ، در هر مورد ديدگاه هاي بلاغيان مسلمان دربارٔە مدح و ذم را با آن سنجيده ايم .
او ابتدا، در فصل نهم از کتاب اول ، اشاره ميکند که برخي به جد يا از سر خودنمايي، ژانر منافرات را در مدح اشياي بيجان يا جانوران نيز به کار برده اند (٧٦ :Ibid)، اما با آنچه در ادامۀ اين فصل (بخش پنجم ) ميآورد، نشان ميدهد که از ديد او نيز مدح بايد به فضايل انساني اختصاص داشته باشد.
Progymnasmata (of Aelius Theon, Hermogenes, Aphtonius, Nicolaus).