چکیده:
این مقاله در صدد ارائه پاسخ به یک تحول مبنایی در سیاست خارجی چین است. سؤال اصلی این است که چرا با گذشت زمان علایق ایدآلیستی در سیاست خارجی چین کمونیست به حاشیه رفته است؟ فرضیه مقاله این است که شکنندگی امنیت ملی عاملی کلیدی در تقویت نشانههای عملگرایی در سیاست خارجی چین بوده است. این شکنندگی معلول بقای تهدیدات امنیتی در سه سطح داخلی، پیرامونی و سیستمی است. از این رو، در هدفگذاری سیاست خارجی چین، نقش امنیت ملی بسیار پررنگ است. در این چارچوب، چین از نیروی انقلابی و تحولخواه به کنشگر محافظهکار و هماهنگ با نظم بینالمللی جاری تبدیل شده است. چین اگرچه با یکجانبهگرایی آمریکا مخالف است، اما حاضر نیست برای مهار آن هزینه سنگینی بپردازد.
this article tries to explain a fundamental change in china foreign policy. The main question of article is that: what idealist interests in china foreign policy has been marginalized in the course of time? The hypothesis of author is that: fragility of national security is a key factor in strengthening pragmatic signs in china foreign policy. This fragility is the effect of continuous security threats in domestic، regional and systemic levels. So that، author believes that national security has a big role in china''s foreign policy priorities. In this situation، china has transformed from a revisionist and revolutionary actor to a conservative one، which is compatible to current international order. Although China is opposed to American unilateralism، but doesn''t want to pay big costs to contain it.
خلاصه ماشینی:
در حال حاضر نيز به نظر مي رسـد بـه رغـم گذشـت نزديک به ٦٥ سال از ظهور چين کمونيست و رشـد چشـم گيـر جايگـاه بـين المللـي آن، دغدغه هاي امنيتي همچنان پابرجا بوده و نقش مهمي در هدايت سياسـت خـارجي چـين دارد.
آنچه در اين مقاله مورد تأکيد قرار دارد اين است که گرچه تمايل به توسعه اقتصادي در دولـت چين بسيار پررنگ شده، اما اين به معني منتفيشدن دغدغه هاي امنيتي جدي- کـه از زمـان تکـوين جمهوري خلق وجود داشته -نيست .
برخي اقتصاددانان خارجي پيش بينـي مي کردند که دولت چين به منظور جلوگيري از تنزل صادرات و آسيب ديدگي رشد اقتصاد ملي بالاخره اقدام به کاهش ارزش يوان خواهـد کـرد، خصوصـا کـه در آن برهـه دور جديـدي از اصلاحات اقتصادي را آغاز کرده بود، اما بهبود اعتبار منطقه اي و بين المللي براي چين به قدري اهميت داشت که حتي کندي رشد سال ١٩٩٨ مانع از استمرار التزام بـه تصـميم سـابق نشـد.
معرفي چين به عنوان قدرتي بزرگ و مسؤوليت پذير در دوره جنگ سرد، هدف استراتژيک چين اين بود که با ايجاد جهـش بـزرگ در قـدرت ملي و موقعيت بين المللي خويش کانون قدرت ديگري در کنار آمريکا و شوروي ايجـاد کنـد.
سياست مشت ١٤٥ آهنين حزب کمونيست در برابر معترضان از يک سو و پايان جنگ سـرد بـا پيـروزي ايـالات متحده (و گرايش نوين ممالک جهان سوم به غرب) و از سوي ديگر، سياست رهبـري جهـان سوم توسط پکن را تحت تأثير قرار داد، اما سران چين با آگاهي از واقعيت هاي جـاري جهـان مجددا در دهه ١٩٩٠ خيز جديدي براي ترميم قدرت ملي و موقعيت بـين المللـي متناسـب بـا شرايط جديد برداشتند.