چکیده:
مطالعات پسااستعماری یکی از شاخههای مهم نقد ادبی است که در پیوند با زمینههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آثار ادبی قرار دارد. این رویکرد انتقادی آن دسته از آثار ادبیات را که به روایت از کشورهای استعمارگر، جوامع تحت سیطره و مسائل مختلف آنها چه در تقابل با یکدیگر و چه به صورت مجزا پرداختهاند، در بر میگیرد و هدف عمدۀ آن، ارائۀ رهیافتی واسازانه در چگونگی بازنمایی خود و دیگری یا مرکز و حاشیه در تحلیل و بررسی است. این مقاله با ارزیابی مفاهیم بنیادین پسااستعماری مانند دیگریسازی، جنسیت، زبان، استعمارزدایی و... در رمان جزیرۀ سرگردانی قرائتی جدید از این اثر ارائه میدهد. همچنین، زمینههای مرکززدایی از تفکر غربی و ایجاد خودآگاهی را در برخورد با دیدگاه تکسونگرانۀ غرب که در آثار داستانی فارسی انعکاس یافته است، تحلیل میکند. در این راستا، بنمایههای بازتاب یافته در رمان در دو دستۀ عمدۀ 1ـ از خود بیگانگی شامل بیقیدی، آشفتگی و مرگاندیشی. 2ـ خودباوری توأم با پیوند و تعلق به نشانهها و باورهای هویت ملی، شناسایی و معرفی میشوند تا نگرش نویسنده به عنوان داستاننویس موفق معاصر نسبت به جهان غرب، نوع واکنش به آن در شخصیتپردازی و روایت اثر مشخص گردد. این تحقیق نشان میدهد که دانشور در مقام ارائۀ راهکار هم برآمده است و سطح فرهنگی و فکری اقشار مختلف و تأثیر میزان آگاهی افراد را در نوع واکنش نسبت به غرب بسیار پراهمیت دانسته است
خلاصه ماشینی:
"در تاریخ ایران هم با گـذار از ایـن دوره و پیـروزی انقلاب اسلامی در سال ١٣٥٧ و سال های پس از آن ، در راستای نقد و واسازی نفـوذ و سـیطرة جریان فکری استبدادی و استعماری، نقد پسااستعماری قابل طرح و بررسی است که بـه وجـود دنیای چندمرکز باور دارد و هیچ یک از مرکزیت ها، ملت ها و هویت ها را استثنایی، خاص و برتـر نمیانگـارد و پیوسـته سـعی در سـاختارزدایی از تئـوریهـای اروپاــ آمریکـامحوری دارد و بـا شالوده شکنی هر گونه ساختار برتر، زاویۀ دید جدیدی را برای خوانش آثار ادبی فراهم میآورد.
بر این مبنا، در بعد دیگر استعمارزدایی، نویسنده سعی در آگاهیبخشی از طریق توصیف و معرفـی پدیـده هـا و نشانه های فرهنگ ملی دارد؛ نشانه هایی مانند معماری، خوراک و موسیقی ایرانی، صنایع دسـتی از جمله فرش ، سفال ، خاتم کاری، نمایش های خیمه شب بـازی، روحوضـی، عمـو نـوروز، حـاجی فیروز و کوسه برنشین و توجه به مراسم آیینی (Ritual) مانند مراسم تحویل سال و عید نوروز، مجلس روضه ، شمایل خوانی و در کنار آنها، نشانه های کوچکی مانند سـمنو، سـماق ، طـرح هـای ترنج ، اسلیمی، ختایی، گل بنفشۀ ایرانی، لباس های محلـی ، ورزش باسـتانی، اسـتخر آبـیرنـگ خانه ها، کرسی، بوی عود و کندر از مصادیق بنیان های فرهنگ میهنی و ملی هسـتند کـه بـرای تقابل با نفوذ فرهنگ غرب و برای ایجاد خودآگاهی نسبت به میراث ارزشمند فرهنگ ایرانـی در برابر فرهنگ وارداتی غرب مورد توجه جدی قرار گرفته است و تأکیـدی اسـت بـر اینکـه ارزش فرهنگی، امری ذاتی نیست که فقط خاص ملت یا فرهنگی باشد که از پی آن سایر فرهنگ هـا را زیر سیطرة خود درآورد (ر."