چکیده:
مهم ترین اصل در دین ایران باستان، اصل اشه (asha) یا نظم و راستی در مقابل بی نظمی و دروغ بوده است. برخی حوادث و حکایات در فرهنگ ایرانی هست که قابل تطبیق با اسلام یا دیگر ادیان نیست بلکه متاثر از اندیشه اشه است. تجلی اشه در این موارد، حاصل نوعی تجربه دینی موسوم به تجربه تفسیری است. تجربه تفسیری در حقیقت، تبیین دینی است، و هر تبیینی بر مجموعه ای از پیش دانسته ها و پیش فرضها مبتنی است که شخص تبیین گر بر پایه آنها به کشف روابط پدیده ها و حوادث می پردازد. در این مقاله مواردی استخراج شده که پیش فرض این تجربه ها مبتنی بر اصل اشه در ایران باستان بوده است. بر اساس این پژوهش روشن می شود تجلی اشه در قالب تجربه های تفسیری بیشتر در حوزه قدرت سیاسی و نقد و مهار قدرت رخ داده است هر چند در حوزه روابط فردی و نظام طبیعی نیز اندیشه اشه به صورت تجربه تفسیری نقش مؤثری داشته است و موجب نظام جامعه و پیشرفت تمدن گشته است.
خلاصه ماشینی:
"مولوی داسـتانی دربـارة نقـض عهد و توبه نقل می کند که موجب بلا و مسخ گشته است چنان که در حـق اصـحاب سـبت و اصـحاب مائدة عیسی اتفاق افتاده که آنها مسخ گشته اند، هر چند مولوی در عرفان به مسخ تن اعتقاد ندارد بلکه مسخ را مسخ دل می شمرد: اندرین امــت نـــبد مســــخ بـــدن لیــک مســــخ دل بـــــود ای ذوالفــــطن چـون دل بوزیــنه گـردد آن دلــــش از دل بوزینــه شـد خــــوار آن گلــــش مســــخ ظاهـــر بـود اهـل سـبت ر تــا ببیــــند خلـــق ظاهــــر کـــبت ر از ره ســــر صــــد هــــزاران دگــــر گشــته از توبــه شکســتن خــوک و خــر (مولوی،١٣٦٨،ج ٣: ١٦٧) ٤- حوزة نظام طبیعی تأثیر اشه در حوزة نظام طبیعی به مواردی متعلق است که تجربه های تفسیری به توجیه نظم در طبیعـت یـا ذکر علت دگرگونی و بی نظمی طبیعی می پردازد: ابراهیم ادهم در طواف گاه ، یکی از توانگران را دید که بر اسب نشسـته و طـواف مـی کنـد بـه هنگـام بازگشت ، اسب و استر او را اعرابیان گرفته بودند و برهنه کرده بودند، بیچاره شد و برهنه در بادیه می رفـت وقتی ابراهیم به او رسید «گفت هرکه بی ادبی کند و در جایگاهی چنان ، که همه پیـاده رونـد آن جـا سـوار باشد او را در بیابان پیاده باید رفت ."