چکیده:
نظام معرفت شناسی اشراقی نظامی متعالی است که میتواند، جایگاه معرفت فطری و رابطهی آن با سایر معرفتهای بشری را تبیین نماید. بداهت، خطاناپذیری، ثبات، عمومیت و قابلیت پذیرش و صف کلیت و تشکیک از جمله شاخصههای معرفت فطری از دیدگاه سهروردی است. دامنه ی مفهومی معرفت فطری در نظام نوری و علم النفس اشراقی توسعه-ی ویژهای پیدا میکند. به نحوی که دربازخوانی مفاهیم و نظریات مربوط به حوزه ی ادراکات، محتمل است که معرفت حسی زیر مجموعهی معرفت فطری قرار بگیرد. معرفت عقلی که از دیدگاه اشراق کارکرد عقل تحلیلی و انتزاعی و ترکیبی و... به طور کلی از نوع حصولی است با معرفت فطری متمایز است. اما معرفت عقلی از دیدگاه شیخ اشراق به نحوی تبیین شده است که میتواند با معرفت فطری رابطهی قویمی داشته باشد. معرفت قلبی نیز در برخی از اقسام شاخصههایی دارد که با شاخصههای معرفت فطری یکی است. در این مقاله با توجه به جایگاه کانونی معرفت فطری در دستگاه تفکر مربوط به علم اشراقی سعی شده است با ذکر شواهد و مستنداتی و با روشی توصیفی- تحلیلی به بررسی این موارد بپردازد.
خلاصه ماشینی:
وی در تقسیم بندی مهمی معارف انسانی را به دو قسم فطری و غیرفطری تقسیم کرده و معتقد است اگر چیزی برای ما مجهول باشد و در معلـوم شـدن آن تنبیـه و توجـه کفایـت نکند (یعنی مطلب برای ما بدیهی نباشد)، یا مجهول از آن دسته چیزهایی نباشد که حکمای بزرگ از طریق مشاهده حقه بتوانند بـدان دسـت یابنـد، بایـد معلومـاتی ترتیـب داد کـه در نهایت به فطریات منتهی شوند، وگرنه هیچ علمی برای انسان حاصل نمی شود؛ در حالی که این مطلب محال است .
شاید ظاهر این تعبیر نشان دهندة این باشد که وی به دو قسم فطرت سلیم و غیرسلیم معتقد بـوده اسـت ؛ در حـالی کـه سـهروردی بـه بدیهی بودن فطریات و در نتیجه خطاناپـذیری آن ملتـزم اسـت ، چگونـه مـی تـوان بـین ایـن مباحث جمع کرد؟ مطابق نصوص آیات ، اگر مراد از فطرت ، همان فطرت الاهیه باشـد کـه در آیة ٣٠ سورة روم به آن اشاره شده است ، چنین فطرتی از حیث ایجادی دارای سـلامت است و سلامت از لوازم ذاتی آن محسوب می شود و نمی توانـد از آن سـلب گـردد و فقـط می تواند به نحو اکتسابی محجوب یـا مغفـول واقـع شـود.
اگر معرفت فطری انسان ها از لـوازم ذات خلقـت افراد مادی این نوع باشد، به واسطه ثباتی که در فطرت و ذات خلقـت آنهـا اسـت (کـه آن ثبات را از ثبات انوار قاهره به ودیعه می گیرند) از نوعی معرفت ثابـت فطـری برخوردارنـد؛ یعنی معرفت فطری نه تنها در بین آحاد انسان ها عمومی و اختلاف ناپـذیر اسـت بلکـه بـرای شخص واحد در موقعیت های زمانی و مکانی کـاملا متفـاوت نیـز ایـن معرفـت نحـوه ای از ثبات دارد.