چکیده:
یکی از خصایص اشعار عرفانی- رمزی کاربرد باژنما یا تعبیر باژگونه است که در دسته ها و طبقات بزرگ و متعدد قابل مطالعه و تحقیق است. فسق و گناه و مترادفات گوناگون آنها یکی از این دسته باژنماهاست که در دیوان حافظ بیش از دیگر باژنماها به کار رفته است. این نوع باژنماها که از تیره الفاظ و تعابیر حرام و مذموم اند، نشانه ها و رموزی اند، برای حالات و مستیهای قلبی و عاشقانه که باعث حرکتهای جوهری در ذات آدمی می شوند. حافظ خویشتن را فاسق و گناهکار می نامد و این گناه را میراث جدّ خود آدم می داند و اظهار میکند که اگر آدم بهشت را تحمل ننمود و جهت رسیدن به مستی و عیش و عشرت رخت خویش بر زمین خاکی افکند ما که فرزند اوایم؛ چرا نباید از راه معصیت و زلّت منزل بزم و خوشباشی و قلاّشی در پیش بگیریم؟ این گونه از باژنماهای دیوان حافظ را در هفت گروه می توان متمایز و مطالعه نمود: 1. فسق و فساد 2. گناه، معصیت و زلّت 3. ارتکاب حرام، خبث و بدی 4. لاابالیگری، نادرویشی، دلیری، قلندری، بدنامی و قلاشی 5. نظربازی، خوشباشی و عیش و عشرت، بزم و طرب، مستی و خرابی 6. زنّاربندی، بت پرستی، کفر و بی دینی 7. تردامنی، آلودگی، رندی، نفاق و تزویر
خلاصه ماشینی:
چنانکه عطار نیز بصراحت بدین تعبیر نظر دارد: مـرا قلاش می خـواننـد هستـمنمی گویم ز مستـی توبـه کردمنمی گویم که فاسـق نیستم مـنز زهـد و نیکنــامی عــار دارم با جملة مفسدان بـهتصدیق ایمدر فسق و قمار پیر واستاد ایم مـن از دردیکشــان نیـممســت امهر آن تـوبـه کز آن کردم شکستمهـر آن چیزی که می گویند هستممن آن عطار دردیخـوار مسـت ام (عطار، 1384: 393) بــا جملة زاهـدان بــهانکـار ایمدر دیـر مغـان مغـی بـههنجار ایم (همان، 499) و همچنان است آنگاه که حافظ به محض نظارة لاله که ساغر به دست گرفته و نرگس که مردم چشمانش از جام باده سرمست گشته، خود را فاسق یعنی مست از ساغر لاله و جام بادة نرگس نام مینهد: لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسق داوری دارم بسـی یا رب کـه را داور کنم (حافظ، 1385: 4/336) فسق در شعر عرفانی همواره در برابر تعابیری چون زهد، تقوا، نیکنامی، صلاح، توبه و امثال آنها قرار گرفته است.
نیسـت امید صلاحی ز فسـاد حافـظ چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم (همان، 8/337) گناه و معصیت و زلت حافظ در شعر خویش «گناه» را همانند مترادفات آن که در شرع مذموماند گاه بصراحت در معنای شراب خوردن و مستی به کار برده است و چون باده نوشی و مستی از دیدگاه او تحول و حرکت جوهری در اثر تجلیات مظاهر هستی است؛ لذا گناه و معصیت از طریق تعبیر نخستش؛ یعنی باده نوشی و مستی به تعابیری باژگونه بدل گشته است که خواننده میتواند از آنها مفاهیمی چون سلوک عارفانه، تحولات قلبی و طریقت و تغیرات نفسی از طریق مستی با بادة جلوه های معشوقانه را استنباط نماید.