چکیده:
شواهد بسیاری است که افلاطون و ارسطو و حتی سقراط از اندیشه شرق و بویژه ایران تأثیر پذیرفتهاند. این مهم متأثر از دو رویداد بود. ابتدا، اوضاع آن زمانه یونان، مراوده یونانیان و ملل شرق خصوصا ایرانیان، تردد مغها به آسیای صغیر و سفر متفکران یونانی به کشورهای شرق زمینه این آشنایی را مهیا کرد. دوم، ویژگیهای والای شاهآرمانی ایران که همواره مبنای اندیشگی دینی و سیاسی دولت ایرانی محسوب میشد. شاهی خوب، باآیین و دادگر مقامی بوده است که فضیلتهای بایسته آن به کمالات الهی شباهت و نزدیکی تام داشته؛ شاه راستین و شایسته، که برگزیده خدا و نزدیکترین کس به او شناخته شده است، باید مظهر صفات خداوند و نماینده اراده او روی زمین باشد. این مقاله میکوشد با روش تطبیقی به این سؤال اساسی پاسخ داده شود که فیلسوف شاه در مدینه آرمانی افلاطونی چه نسبیتی با شاهآرمانی در اندیشه ایرانشهری دارد.
خلاصه ماشینی:
نکته قابل تأمل این است که اندک منابع موجود درباره رابطه اندیشه افلاطون با آراء و افکار ایرانی، همگی بنای کار خود را بر ادبیات دینی زردشتی، خاص نوشته های پهلوی، قرار داده اند و به آداب و قواعد شاهی در ایران که نظام طبقاتی آریایی و سنن و آیین های خاص آن استوار بوده، کمتر توجه شده است .
آنچه این پژوهش را از دیگر منابع موجود متمایز مینماید توجه و تمرکز هدفمند بر یک دوره تاریخی خاص است که با بررسی بسترهای تاریخی به صورت علمی در تمدن ایرانشهری و اندیشه افلاطونی تلاش دارد وجوه اشتراک و اثرگذار شاه آرمانی را شناسایی و با روش مقایسه ای بررسی کند.
به گفته پلینیوسی مورخ رومی سده اول میلادی ائودوکسس ریاضیدان و منجم یونانی سده چهارم پس از میلاد زردشت را سرآمد حکمای عالم شمرده و آیین مغان را عالی ترین و پرارجترین مذاهب فلسفی دانسته است ؛ و به نقل دیوگنس لائرتیوس؛ ارسطو مغان را در حکمت بر مصریان مقدم میدانسته و پلوتارخس دربارة اعتقاد به دو اصل خیر و شر؛ گوید که این رأی بزرگترین و روشن بین ترین فیلسوفان جهان است و از این سخن بیشک به زردشت و افلاطون نظر دارد (مجتبایی، ١٣٥٢: ١٥١-١٥٢).
رواج آموزه های اخلاقی و دینی در جامعه ایران باستان و بازتاب آن در ذهنیت فرهنگی جامعه از حاکم سیاسی انتظاراتی را طلب میکند که فراتر از حاکم معمولی است ؛ به طوری که این انتظارات میتواند در شاه آرمانی تجلی پیدا کند (زمانی، ١٣٩٠: ١٢٤-١٣٥).