چکیده:
نظام بین الملل در طی سال های اخیر شاهد خیزش فزاینده چین اسـت کـه ضمن گذار از سیاسـت هـای تجدیدنظرطلبانـه و نظـم ریـز گذشـته ، توسـعه اقتصادی و ثبات سیاسی را در اولویت استراتژیک خود نشانیده است . اساس فلسفی سیاست های رفتاری چین در طی سـال هـای اخیـر، مفهـوم جهـان هماهنگ اما غیرمتشابه بوده است که نه تنها بر ثبـات پویـا و فعـال تاکیـد نموده است ، بلکه با تغییر رویکردهای اعمالی و اعلانـی در سـطوح مختلـف ملی، منطقه ای و بین المللی، در تلاش برای دستیابی به اهـداف اسـتراتژیک است . پرسش از منطق استراتژیک و مکانیسم های مـدیریت سیاسـی چـین برای نیل به موقعیت جاری بین المللی، به عنوان اهتمام اصلی این پـژوهش اسـت . مشـارکت راهبـردی در نهادهـای چندجانبـه ، گسـترش دیپلماسـی اقتصادی، تعقیب سیاست درهای باز و وابستگی متقابل پیچیده و همکـاری با قدرت های بزرگ جهانی و منطقـه ای، بـه عنـوان فرضـیه اصـلی نگاشـته میباشد. این پژوهش با استفاده از مطالعه اسنادی و کتابخانه ای، به تجمیـع اطلاعات تحقیقی پرداخت و با استفاده از روش شناسی مدیریت اسـتراتژیک و کاربست تئوری سازه انگاری، به تبیـین رونـد دسـتیابی چـین بـه جایگـاه قدرت بزرگ میپردازد.
خلاصه ماشینی:
"اما علیرغم وجود فرصت هـای لازم بـرای منطقـه گرایـی نـوین ، چـالش هـا و تهدیداتی چون وجود گفتمان های خصومت آمیز، تفـاوت در نظـام هـای اجتمـاعی و سیاسی، عدم توازن در سطح توسعه اقتصادی و سـنت دیـرین ناسـازگاری قـومی و خیزش آن در روابط میان دولـت هـای منطقـه (٨-٤ :٢٠٠٢ ,Dent)، افـزایش نگرانـی از قدرت در حال رشد چین به ویژه بعد از بحران تنگه تایوان در سال ١٩٩٦ و برآمدن تئوری «تهدید چین »٢ (١٥-١٣ :٢٠٠٦ ,Preble)، تغییرات در ترکیـب قـدرت در سـاختار بین المللی آسیای شمال شرقی و منازعه بین چین ، کره جنوبی و ژاپن بر سـر رهبـری منطقه (٥٤٨-٥٢٩ :٤-٢٠٠٣ ,Womack) و حضور ژئوفیزیکی ایالات متحده و موقعیتش به عنوان دولت دوفاکتوی منطقه و مانع تراشـی آن در رونـد تأسـیس نهادهـایی ماننـد تأسیس بخش آسیایی صندوق بین المللی پول و دیگر سامانه های اقتصادی منطقـه ای بدون حضور امریکا (٢٨-١٩ :٢٠٠١ ,Kurlantzick) و هژمونی چالش های امنیتی در نظـام تفکرات استراتژیک امریکا علیه چین (١٠٠-٦٥ :٢٠٠٤ ,Johnston) در روند منطقه گرایـی نوین چین وجود دارد که رهایی از آن ، استلزام تولید سـرمایه اجتمـاعی منطقـه ای و فرصت های اعتمادساز برای برسازی منطقه گرایی براساس اصـول عقایـد، هویـت و اجماع جمعی در بستری چندجانبه را ایجاب مینماید.
جمهوری خلق چین به عنوان یکی از کشورهای رشد یافته در طـی سـال هـای اخیر، بـا گـذار از سیاسـت هـای تجدیدنظرطلبانـه و نظـم ریزانـه و روی آوردن بـه سیاست های دیپلماتیک و همسازانه ، مفـاهیم نـوینی بـرای سیاسـت خـارجی خـود تعریف نموده است که بسترهای لازم را برای تمهیـد جایگـاه قـدرت بـزرگ چـین تولید مینماید که عبارتند از؛ ١- توسعه مسالمت آمیز٢ که بر سیاست عدم خشـونت تمرکز دارد."