چکیده:
پتیرسنج معتقد است که در عصر حاضر سازمانهایی موفق هستند که همه کارکنان برای بالا بردن سطح توانایی خود بکوشند و وظیفه مدیر این است که شرایطی را ایجاد کند که همه کارکنان به سوی بالا بردن توانایی خود حرکت کنند.به عقیده پیتر ام. سنج،نظریهپرداز اصلی سازمان یادگیرنده،انسانها برای یادگیری طراحی شدهاند.هیچکس اعمال اساسی مورد نیاز کودکان را به آنها نمیآموزد،بلکه آنها خود حس عمیق کنجکاوی و آزمایش کردن که در درون خود دارند،راه رفتن، صحبت کردن و...را یاد میگیرند.در این مقاله سعی شده است که جنبههای مختلف این نظریه تشریح گردد تا هرچه بیشتر بتوان از نظریه سازمانهای یادگیرنده در سازمانها بهره برد.
خلاصه ماشینی:
"این سازمانها افراد را به خاطر کارکردن برای دیگران مورد تشویق قرار میدهند و نه به دلیل بهرهگیری از کنجکاوی طبیعی و انگیزه فطری سازمانهای یادگیرنده بصورت شانسی،پدیدار نمیگردند بلکه تلاشهایی سازمان یافته با ایجاد آنان منجر میگردد یادگیری در وجودشان،افراد از زمان کودکی در اولین برخورد خود با سازمانی به نام مدرسه میآموزند که کار آنها، "یافتن پاسخ صحیح و اجتناب از خطاست"،و این بازی در دورههای متمادی عمر انسانها و به هنگام کار برای سازمانهای متفاوت به صورت یکسان در جریان است.
در حقیقت این ممیزی بایستی پاسخگوی سو الهای ذیل باشد: سطح فعلی مهارت،طرز تلقی و دانش چقدر است؟ حلقه مفقود منابع انسانی شرکت که آن را از دستیابی به اهداف فعلی و آتی بازمیدارد،چیست؟ چگونه به بهترین نحو میتوان،نقایص و کاستیها را جبران کرد؟ توسط کدام نوع از افراد و سازمانها میتوان به عنوان یک پیکره کل برای یادگیری مستمر و بهبود مستمر فرآیندها، محصولات،خدمات و فرهنگ مورد تشویق قرار گرفت؟ ب-خلق فرهنگ یادگیرنده:از طریق ایجاد محیطی که هر فرد با مهارتهای مورد لزوم جهت انجام مشاغل خویش فراهم میسازد،یک سازمان قادر است تا فرهنگی یادگیرنده را تشویق کند.
اغلب محققین یادگیری سازمانی را فرایندی میدانند که در طول زمان گسترش مییابد و آن را با اخذ دانش و بهبود کارای ارتباط میدهند،اما این محققین در مورد دیگر موضوعات مربوط به مفهوم سازمان یادگیرنده چنین توافقی ندارند؛برای مثال،برخی از آنها بر این باورند که تغییر رفتاری برای یادگیری لازم است،در حالی که گروهی دیگر بر این عقیده اصرار دارند که به وجود آمدن راههای جدید تفکر کفایت میکند."