چکیده:
یکی از اصلیترین مفاهیم نظری در عرصة روابط بینالملل، مفهوم دولت- ملت است که تمام نظریهها و گفتمانهایی که در این حوزه مطرحاند، موضع و دیدگاه خود را نسبت به آن بیان میکنند. در این میان، گاهی زمزمههایی دربارة افول دولت- ملت شنیده میشود. در چارچوب گفتمان اسلام سیاسی- فقاهتی و انتقادی غربی، اما ضمن پذیرش عنصر دولت بهمثابة یکی از بازیگران اصلی حوزة روابط بینالملل و احترام به استقلال و حاکمیت دولتها در آموزههای خود، در سطح تحلیل دولت متوقف نمیشوند و در برخی موضوعها حتی از آن عبور کرده، در محوریت مفهوم دولت در نظریهپردازی تردید وارد میکنند. در این مقاله تلاش داریم ضمن پرداختن به ماهیت نقد هر دو گفتمان انتقادی غربی و اسلامی، بدیلهای مد نظر این دو گفتمان را بررسی کنیم. پرسش مد نظر ما در این پژوهش این است که «ماهیت نقد دولت در این دو گفتمان، بر بدیلهایی که مطرح کردهاند، چه تأثیری گذاشته است؟» و پاسخ موقت ما در قالب فرضیه این است که ضمن تفاوت هستیشناختی، نقد ناکارآمدی دولت در رابطة ماهیت جهانشمول انسانی سبب شده است این دو گفتمان در مطرح کردن بدیلهای خود تنگناهایی را اصلاح کنند که دولتها ایجاد کردهاند و راه تعالی انسانها در شکوفایی استعداد و فطرت خود را بازیابند.
One of the most important theoretical concepts in international relations is the concept of ‘state’، in relation to which all of the theories and discourses reflect their viewpoints. However، sometimes there are said to be falls in state-nations. Islamic- Jurisprudential discourse and critical western discourse، admitting the role of state as a key element in international relations and respecting the independence and sovereignty of states in their teachings، do not limit their analysis to this level since some of their discussions move well beyond the concept and they question the pivotal role of government in their theorizations. This study is an attempt to discuss the nature of the criticism required in both Western and Islamic critical discourses as well as their alternatives. The main question here is what effects have the natures of the government''s criticisms in both discourses had on the alternatives proposed by each? And the tentative answer expressed as a hypotheses is that besides ontological differences، the criticism of the government in terms of its inefficiency in relation to the universal human nature has led these discourses to alleviate the problems in proposing their alternatives and find human excellence in benefiting their talents and instincts.
خلاصه ماشینی:
com یعنی همان گونه که نظریۀ انتقادی با پژوهش های اندرو لینکلیتر نیز با مطرح کردن این مسئله که با محور قرار گرفتن انسان به جای شهروند، فضای بهتری برروابط بین الملل حاکم خواهد بود.
بنابراین ، نظم های بدیل مطرح شده در این گفتمان ، ضمن درک وشناخت آسیب های موجود در نظام دولت ها به مثابۀ نظم مسلط کنونی، تلاش می کند با استخراج و صورت بندی نظم های گفته شده ، راهی به رهایی وزمینه ای برای نظم موجود با نگاهی جهان شمول به دست دهد که ضمن نداشتن آسیب های نظام کنونی وبدیل های غربی آن ، سعادت بشری رافراهم آورد.
از این رو، تلاش می شودبا در نظر گرفتن اجتماعی بدیل برای دولت وبافراتر رفتن ازدولت درشکل کنونی، ضمن کنار گذاشتن مناسبات ، حذف وشمول موجود در دل این اجتماع سیاسی و دوگانگی ها و سلسله مراتب ها و تقابل های برآمده از آن ، این مفهوم وفرض مسلم وهژمون برهم زده ، جابه جا شود؛ یعنی نشان دهد که نظام دولت -ملت کنونی تنها یکی ازنظام هایی است که قابلیت تکوین واستقرار دارد.
این گفتمان تلاش می کند ازراه بازنگری، بازبینی و بازخوانی وضعیت نظام بین الملل موجود، نشان دهد این تقابل ها و سلسله مراتب ها، لزوما طبیعی، منطقی و مشروع نیستند؛ پس نظام دولت ها، یکی از انواع نظام هایی است که امکان و قابلیت تکوین و استقرار دارد؛ در صورتی که نظم های توضیح داده شده در مقاله ممکن است جایگزین مناسبی برای نظم موجود باشند؛ زیرا با ماهیت انسان ها هماهنگ ترند.