چکیده:
بررسي نقش و عملكرد احزاب سياسي در شكل دادن به نهادهاي مدني و تاثيرگذاري آنها در پيكره سياسي جامعه و همچنين علل ناپايداري و ناكامي آنها در عرصه سياسي ضرورتي انكارناشدني دارد. حزب جمهوري اسلامي يكي از همين احزاب است كه پس از يك دهه فعاليت حزبي، سرانجام راي به توقف فعاليت هايش در حيات سياسي جامعه ايران داد. اين حزب پس از انقلاب اسلامي، نقش مهمي در تدوين قانون اساسي، شكل دادن به نهادهاي مدني و قواي سه گانه در جمهوري اسلامي از طريق حضور اعضايش در اين نهادها و ارگان هاي سياسي داشت. علاوه بر اينها حزب مذكور، در آغاز حيات فعاليت سياسي خود توانست با كمك ساير نيروهاي ارزشي با برگزاري (9) انتخابات مهم و سرنوشت ساز، همچون همه پرسي جمهوري اسلامي، انتخابات دوره اول و دوم مجلس شوراي اسلامي، انتخابات مجلس، بررسي نهايي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، همه پرسي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، انتخابات سه دوره رياست جمهوري و انتخابات اولين دوره مجلس خبرگان رهبري و در كنار آنها مرتفع كردن مشكلات و بحران هاي مختلفي كه در كشور و پس از پيروزي انقلاب به وجود آمده بود؛ ايفاي نقش كند. اما پرسش اصلي اين است كه چه عواملي باعث شد تا چنين حزب فراگيري كه در تاريخ اين كشور منحصر به فرد بوده، ناپايدار باشد و نخبگان اين حزب چه نقشي در عدم نهادمندي و به تبع آن توقف فعاليت هاي اين حزب داشتند. در اين مقاله سعي شده با استفاده از الگوي نظري ساموئل هانتينگتون در خصوص نهادمندي و معيارهاي نهادمندي، به تبيين اين موضوع پرداخته و اين فرض استوار شود كه براي تقويت سطح نهادمندي لازم بود تا نخبگان حزب تغييراتي در مواضع و عملكرد خود به وجود آورند، اما اين تغييرات با ارزش هاي اسلامي و انقلاب كاملاً سازگار نبود؛ لذا نخبگان حزب جمهوري اسلامي برابر اساسنامه و تعهدات اوليه در دفاع از ارزش ها و مصالح نظام به جايي رسيدند كه بايد بين حفظ حزب و حفظ ارزش هاي اسلام و انقلاب يكي را برمي گزيدند و آنها دومي را انتخاب كردند. اين تحقيق به لحاظ هدف، پژوهشي نظري و كاربردگرايانه و از حيث ماهيت، آسيب شناسانه مي باشد و از روش توصيفي و تحليلي بهره برده است.
خلاصه ماشینی:
"تطبیقپذیری و انعطافپذیری در حزب جمهوری اسلامی حزب جمهوری اسلامی پس از یک دوره سه یا چهار ساله توانست به بسیاری از مسائل همچون: مقابله و واکنش در برابر کلیه تشکلهای غیر مذهبی، که کیان انقلاب را تهدید میکردند و نیز سامان و تثبیت حاکمیت نیروهای مذهبی در عرصههای مدیریتی و اجرایی کشور که سبب ساز تأسیس آن شده بودند، رسیدگی کند و پس از گذشتن از این دوره، گویا دیگر به اندازه کافی هدفها یا دور نماهایی برای حزب وجود نداشت تا بهمنظور وارسی آن خود را آماده نگه داشته یا بخواهد با شرایط محیطی جدید اما کوچک پیش آمده خود را تطبیق دهد.
حذف گروههای مخالف و ضد انقلاب از عرصه سیاسی ایران یا حذف خطرهای تهدیدکننده انقلاب که در آغاز تأسیس حزب باعث شکل گیری، اتحاد و انسجام نخبگان حزبی و نیروهای انقلابی و اسلامی در حزب شده بود و نیز فرار بنیصدر از کشور باعث شد تا حزب به نیات و اهداف اولیه خود برسد و این چنین بود که پس از مرتفع شدن شرایط محیطی و سیاسی ذکر شده، بهتدریج اختلافاتی در میان عناصر برجسته حزب پیش آمد که شاید در موضوع حزب جمهوری اسلامی نیز در این پژوهش تنها به سطح نهادمندی این حزب پرداخته و کاری به مقایسه نهادمندی این حزب با سایر احزاب و نظامهای سیاسی دیگر ندارد.
(هانتینگتون، 1370: 39) در خصوص حزب جمهوری اسلامی نیز نخبگان این حزب از همان ابتدا درصدد ایجاد انسجام لازم که مشخصه یک حزب سیاسی نوین ویک سازمان سیاسی میباشد، نبودند؛ بلکه آن را به صورت مجموعهای «جبهه» قرار دادند که بتواند همه نیروهای وفادار به انقلاب و اسلام را با دیدگاههای مختلف دربر گیرد؛ زیرا آنها پیش از آنکه به حفظ و تداوم آن بیندیشند، به حفظ و تداوم انقلاب اعتقاد داشتند و فکر میکردند؛ لذا گسیختگی به عنوان یک حزب از همان روز اول نامنویسی کاملا مشخص است."