چکیده:
نظریههای چندجهانی در فیزیک معاصر بحثبرانگیز بودهاند. بر اساس این نظریهها گروه بزرگی از جهانهای دیگر وجود دارد که با آنها تماسی نداریم و هرگز نیز نخواهیم داشت. بحث تعدد جهانها که ماهیتی فلسفی دارد، تنها مختص فیزیک معاصر نبوده، بلکه ایدهای تاریخی است. گفته میشود، نظریه چندجهانی معاصر، علمی است و لذا با نظریههای پیش از خود متفاوت است. ما با بررسی تاریخی این نظریهها نشان میدهیم که در هر زمان عناصری پایه، منبعث از اصول فیزیکی پذیرفتهشده در آن افق تاریخی وجود داشتهاند که اندیشه تکثر جهان را شکل دادهاند؛ لذا نظریات چندجهانی معاصر و پیش از آن از این منظر به هم شباهت دارند و نوع تکثر جهانها در طول تاریخ به افق مفهومی نظریهپردازان وابسته است. هدف از این بررسی آن است که به نظریه چندجهانی جدید در بستر تاریخیاش بنگریم و وجوه معرفتی چندجهانی و بستگی نظریههای آن، به افق مفهومی و منظر ناظر را نشان دهیم.
Many Worlds theories in contemporary physics were controversial theories. Based on these theories there exist a multitude of other universes with which we have no contact and never will have. The discussion of multiplicity of worlds، which has a philosophical nature has not just allocated to contemporary physics and is a historical idea. It is said that the contemporary Multiverse is scientific and so differs from it’s predecessors. Our historical survey of these theories shows that in any time there are basic elements derived from physical principles accepted in that horizon of history، which have shaped the idea of polarity of worlds. Therefore the contemporary Multiverse theories and their earlier versions are similar from this point of view and the type of world’s plurality depends on theorists’ conceptual horizon in history. The aim of this study is to look at the new Multiverse theories at their historical context and to show the knowledge aspects of the multiverse theories and their dependence to the conceptual horizon and the perspective of the observer.
خلاصه ماشینی:
"ما با بررسی تاریخی این نظریهها نشان میدهیم که در هر زمان عناصری پایه، منبعث از اصول فیزیکی پذیرفتهشده در آن افق تاریخی وجود داشتهاند که اندیشه تکثر جهان را شکل دادهاند؛ لذا نظریات چندجهانی معاصر و پیش از آن از این منظر به هم شباهت دارند و نوع تکثر جهانها در طول تاریخ به افق مفهومی نظریهپردازان وابسته است.
اما این افتوخیزهای کوانتمی اولیه که به چندجهانی منبعث از تورم میانجامند و عامل تکثر جهان میشوند، واقعیاتی فیزیکی نبودهاند که توسط مشاهده یا آزمایش تأیید شده باشند، بلکه مفروضاتی در دل نظریه تورم هستند که برای حل مشکلات انفجار بزرگ و تطابق نظریه با واقعیات مشاهداتی در نظر گرفته شدهاند.
ارسطو سه دلیل بر رد وجود چندجهانی ارائه میدهد: نخست آنکه اگر قرار باشد جهانی شبیه آنچه ما در آن زندگی میکنیم، با طبیعت یکسان- و طبیعت یکسان در نظر ارسطو، یعنی برقراربودن اصل حرکت خود به خودی به سمت حیز طبیعی- موجود باشد، با توجه به میل طبیعی اجرام به جایگاه اولیه خود، اجرام آن جهان میباید ابتدا در این عالم ساکن بوده باشند و سپس توسط یک نیروی خارجی- بهطورسری- به مواضع طبیعیشان (حیزهای طبیعی) در عالم دیگر منتقل شده باشند؛ بنابراین به سبب یکسانی طبیعت باید زمانی متحد و مجتمع بوده باشند؛ اما از سوی دیگر بنا بر شرط تباین عوالم، هیچگاه نباید اجتماع و اتحاد داشته باشند؛ دومین دلیل این است که اجرام و عناصر در عوالم دیگر به صورت غیرطبیعی (قسری) جایگزین شدهاند و قسر دایمی نیز محال است؛ بنابراین زمانی باید آن مکانهای غیرطبیعی را ترک گفته، در مکانهای طبیعی خود جایگزین شوند."