چکیده:
رواياتي منسوب به پيامبر اكرم (ص) در جوامع حديثي شيعه و اهل سنت وجود دارد كه در آن طبق فرمايش ايشان، قرآن كريم به چهار بخش به نام هاي «سبع طوال»، «مِئين»، «مثاني» و «مُفصل» تقسيم مي شود كه هر يك به ترتيب، عوض كتب پيامبران گذشته، تورات موسي، انجيل عيسي و زبور داوود به ايشان داده شده است. عمده اين روايات يا از طريق ابن الاسقع از پيامبر (ص)، و يا از طريق سعد الاسكاف از امام محمدباقر (ع) از حضرت رسول نقل شده اند. كثرت نقل به همراه بي توجهي به صحت و سقم اين دست روايات از سوي عالمان قرآن و حديث و انتسابشان به نبي مكرم اسلام6، اهميت بررسي اين احاديث را از نظر ميزان اعتبار دوچندان مي كند. مقاله حاضر با تتبع موارد استناد اين احاديث نشان داده كه برخي از اين استنادات بر خلاف مضمون روايات است و سند روايت كافي صحيح و روايات واثلهبن الاسقع داراي اضطراب در سند و متن بوده كه در نهايت به علت مستفيض يا متواتر بودن روايات و هماهنگي دلالت آن با قرآن، حكم به صحت آنها داده شده است.
There is a tradition attributed to the Holy Prophet (S.A.W.) in the Shī‘ī and Sunnī collections of ḥadīth، in which، according to His Holiness، the Holy Qur’ān is divided into four sections called sab‘a ṭiwāl، mi’īn، mathānī، and mufaṣṣal، each one of which have been given to him consecutively instead of the books of the past Prophets، the Torah of Moses، the Gospel of Jesus، and the Psalms of David. The major part of these traditions have been related either through Ibn al-Asqa‘ from the Prophet (S.A.W.) or through Sa‘d al-Iskāf from Imam Muḥammad Bāqir (A.S.) who quoted from the Apostle of Allah (S.A.W.). The large number of traditions along with the inattention to the truth and falsity of this kind of traditions by the scholars of the Qur’ān and ḥadīth and attributing them to the Holy Prophet (S.A.W.)، doubles the importance of studying these traditions in terms of their validity. Researching on the sanads of these traditions، the present article shows that some of these sanads contradict the context of the traditions and the sanad of Al-Kāfī’s traditions is sound and the traditions of Wāthilat b. al-Asqa‘ are unreliable (muḍṭarib) in chain of transmission and text. Finally، these traditions are judged to be sound because of their being mustafīḍ (diffused) or mutiwātir (frequently narrated) and due to their conformity of signification (dilāla) with the Qur’ān.
خلاصه ماشینی:
"ir طرح مسأله وجود روایاتی در اخبار شیعه و سنی همانند روایت «أعطیت السور الطوال مکان التوراة و أعطیت المئین مکان الإنجیل و أعطیت المثانی مکان الزبور و فضلت بالمفصل ثمان و ستون سورة» (کلینی، 2/601)، به لحاظ محتوایی دربردارنده سورههایی هستند که تحت یک عنوان کلی نامگذاری شده و هر دسته بهجای یکی از کتب مقدس پیشین قرار گرفتهاند، بدین گونه که «طوال» بهجای تورات، «مئین» بهجای انجیل و «مثانی» بهجای زبور نازل شده است و آخرین قسم از این گروه شامل سورههای پایانی قرآن یعنی «مفصل» میباشند که بر اساس روایت، فضیلتی بر پیامبر6 محسوب میشوند.
اولا این روایات اولین بار از چه مصادری نقل شدهاند؟ ثانیا اسناد و راویان آن تا چه میزان دارای اعتبار و اعتماد میباشد؟ و ثالثا این روایات دارای چه تفاوتهای بین متنی هستند؟ درآمد روایات تقسیم چهارگانه قرآن در کتب علوم قرآن4، حدیث5، تفسیر6، علم اللغه7 و غریب الحدیث8 آمده و در منابع شیعی بعد از کلینی و عیاشی، در آثار دیگر عالمان قرآنپژوه و حدیث تکرار و به یک طریق نقل شده است (ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، 1/229؛9 مجلسی، بحارالانوار، 89/27؛ حکیمی، 2/104).
جمعبندی سندی سند روایت کافی مسند است؛ زیرا سلسله سند تا معصوم متصل میباشد (شانهچی، 85) و رجال آن علیبن ابراهیم، صالحبن السندی و جعفربن بشیر دارای توثیق خاص17 از سوی رجالیان هستند و لفظ ثقه در مصادر رجالی برای ایشان بهکار برده شده است و همچنین سعد الاسکاف در روایتی، دارای تصریح امام محمدباقر7 مبنی بر تمجید از وی در امر قصهگویی است که بدین وسیله در حق ائمه معصومین: و در فضل ایشان سخن میرانده (کشی، 215) و همچنین به دلیل نقل افراد ثقهای چون علیبن ابراهیم قمی، صالحبن السندی و جعفربن بشیر از او و نقل روایت صاحب کتاب کافی و درج نام وی در کتاب «معالم العلماء» ابن شهرآشوب از مصادر مهم متقدم رجال شیعه، حدیث او در زمره احادیث صحیح قرار میگیرد (خویی، 1/43)."