چکیده:
روش شناسي علوم را مي توان از ويژگي هاي عصر جديد برشمرد و ادعا كرد كه پيشرفت علوم تا حد درخور توجهي مرهون دقت نظر در روش هاست. علم كلام نيز همچون علوم ديگر از اين قاعده مستثنا نيست و روش خاص خود را مي طلبد. پژوهش در روش علم كلام به دو شيوه تاريخي و منطقي قابل انجام است و ما در اين پژوهش بر اساس شيوه اول عمل مي كنيم و به بررسي روش كلامي خواجه نصيرالدين طوسي در مقام اثبات عقايد مي پردازيم. روش ما در اين پژوهش، توصيفي ـ تحليلي و انتقادي است. بهره گيري از روش برهاني و جدلي در مقام اثبات و دفاع، دوري از روش تمثيلي و خطابي در اين دو مقام و نيز استفاده از ظواهر محكمات قرآن و اخبار متواتر را مي توان از مهم ترين يافته هاي پژوهش در روش كلامي خواجه دانست.
The Methodology of sciences can be considered among the characteristics of the new age and it can be claimed that scientific advancements are considerably indebted to meticulous attention to methods. Theology، like other sciences، is no exception to the rule and requires its own methodology. Research in the area of theology can be carried out using two historical and rational methods. In the present study which is conducted using the first method، we investigate the theological method of khajeh Nasir al-din Tusi for proving beliefs. Our approach in this research is descriptive-analytic and critical. The most important findings of the research on the theological method of khaje include his making use of discursive and dialectical method for defending and proving، turning away from analogical and symbolical method and using unabrogated verses and frequently narrated traditions.
خلاصه ماشینی:
"اگر بخواهیم در این زمینه شواهد را تکتک بیاوریم، سخن به درازا خواهد کشید و ازآنجاکه اولا این مطلب برای محققان تقریبا روشن است و نزاعی در این جهت نمیبینیم و ثانیا پژوهشی در سطح پایاننامه با عنوان «نقش فلسفه در اندیشههای کلامی خواجه نصیرالدین طوسی»، انجام شده است، لذا بنا را بر اختصار میگذاریم و به ذکر دو شاهد بسنده میکنیم: جناب خواجه دربارة اثبات خدا آثار متعددی دارد.
اما آنچه چندان هویدا نیست، دیدگاه ایشان دربارة مباحثی همچون افعال الهی و نبوت و امامت است که خواص و کسانی که توان درک برهان را دارند؛ چه برهانی بر این مسائل میتوانند اقامه کنند؟ و اصولا چرا خود ایشان در کتب کلامی خویش که قاعدتا برای خواص نوشته شده است در اینگونه مسائل از روش برهانی استفاده نکرده است؟ آیا امکان اقامة برهان داشته و اقامه نکرده است؟ پس چرا در مسائلی چون اثبات وجود خدا این کار را انجام داده؟ و اگر اساسا امکان اقامة برهان بر این مسائل نیست – دستکم بر اساس مبانی منطقیون آن عصر- پس چرا ایشان مردم را دو دسته میکند و عدهای را اهل برهان و عدهای را اهل خطابه و جدل میشمارد؟ اگر اقامة برهان ممکن نباشد، همه در استدلال جدلی یکسان خواهند بود.
هرچند با توجه به چندساحتی بودن علم کلام، با انحصار روش در این دو مخالفیم (چون ممکن است بتوان در مقام تبیین از روشهای دیگری نظیر روشهای ادبی و عرفانی استفاده کرد)، اما ازآنجاکه اولا مقام مورد بحث مقام اثبات است و در این مقام شاید چنین تقسیمی درست باشد و ثانیا خود خواجه نیز روش را در این دو منحصر کرده است، لذا ما نیز بهطورکلی در این دو عنوان بحث میکنیم."