چکیده:
ميرزا ابوالفضل گلپايگاني، از مبلغان چيره دست بابيت در كتاب فرائد، «ميعاد يوم ظهور» را بر دوره علي محمد باب (شيرازي) تطبيق مي كند. وي با استفاده از ادله نقلي قرآن و روايات، درصدد است ظهور علي محمد باب و ادعاي مهدويت وي را بشارت دهد. او در اين باره به سه آيه از سوره هاي سجده، حج و سبا استناد مي كند و منكر خاتميت دين اسلام _ كه از ضروريات دين است _ مي شود. او همچنين تاويل باطل و برداشت هاي نادرست خود را بدون سند و دليل، به قرآن تحميل مي كند و همچنين به سه روايت به نام روايت ابي لبيد تمسك مي نمايد كه ابي لبيد و روايت، هر دو مجهول اند. وي به روايت مفضل بن عمر نيز همراه با تحريف كردن آن تمسك مي كند و نيز به روايتي كه جعلي و منتسب به پيامبر(ص) است، استشهاد مي نمايد تا عدد 1260 يعني سال ظهور علي محمد باب را اثبات كند و بر وي تطبيق دهد. گلپايگاني به رغم به كارگيري ترفندهاي خاص در ارائه ادله نقلي مانند استفاده از متشابهات و تحريف و تقطيع روايات و طرح روايات جعلي، نمي تواند ادعاي خويش را به اثبات رساند. اين نوشتار درصدد بررسي ادله نقلي وي در كتاب فرائد و نقد و تحليل آن هاست.
Mirza Abu'l-Fadl Gulpaygani is a skilled missionary of Babbi sect who matches the book، "Day of the advent period،" to the period of Ali Muhammad Shirazi’s life as Mahdi. He used the Qur'an and hadith textual arguments، and seeks to preach his messianic claims about his emergence. In regard to the three verses of Surahs of Hajj، Sojdeh and Saba، he also cited evidence denying the finality of Islam that is a principle in Islam as a religion. He also imposes his own misconceptions and false interpretation to Quran without proper evidence and reason، and also called three narratives from someone called Abi Lobaid، both him and the narrative are unverified. He also cites the Mofazel bin Omar’s narrative with some distortion of it and another tradition from the prophet which is in fact fabricated، to conclude 1260 as the figure that Mohammad ali Babb has emerged. The techniques used by him is partly impositions، partly distortions، false similarities and fabrications that are not sufficient to prove his claims. This paper reviews the arguments in the book called Faraed، criticizing and analyzing them.
خلاصه ماشینی:
"ادعای دیگری را که گلپایگانی بدون مستند ارائه نموده و در اینباره نه روایت و نه آیهای ذکر کرده، اینکه تدبیر امر دین را از زمان رسالت حضرت رسول اکرم( تا سال 260 هجری تلقی کرده است، در حالی که روایات قطعیه و مسلم بر وجود دوازده امام معصوم( تأکید دارند و فلسفه وجود حجت خدا در این عالم، به حفظ دین و شریعت بازگشت دارد.
از یک طرف به دنبال اثبات اضمحلال اسلام و دین توحیدی و به تبع آن قرآن است، به گونهای که تاریخ مصرف آن از نظر ایشان تا زمان شهادت امام حسن عسکری( بوده و پس از آن به اتمام رسیده و دین جدیدی در حال شکل گرفتن است و از سوی دیگر از ادله قرآنی و روایی که درباره قیامت کبرا و عذاب کفار و قطعیت آن، مطالبی را به عنوان شاهد برای اثبات ظهور علیمحمد باب و مدعای خویش مطرح مینماید.
ضمن آنکه این روایت در کتاب الیواقیت والجواهر، به گونهای دیگر است؛ در کتاب یادشده، دوره پیامبر( و خلفای پس از ایشان تا سال 30هجری، دوره ظهور اسلام تلقی شده و هزار سالی که در آیه پنجم سوره سجده آمده، ابتدای آن را پس از سی سال دانسته و هزار سال که به آن افزوده شود، قرن یازدهم هجری، یعنی سال 1030به بعد خواهد بود و از نظر الیواقیت اضمحلال دین در قرن یازدهم رقم خواهد خورد (شعرانی، 1418: ج2، 561 - 562)؛ در حالی که گلپایگانی بر اساس دیدگاه خود و بدون دلیل، اضمحلال دین و ابتدای دوره هزار ساله را پس از سال 260هجری، یعنی شهادت امام حسن عسکری( میداند که با جمع آن به عدد مورد نظر خود، یعنی سال 1260 برسد."