چکیده:
پس از واقعه 11 سپتامبر 2001 به مثابه یک نقطه عطف در روند تعاملات بینالمللی، ناتو به عنوان ساز و کار امنیتی- راهبردی بر ضد تروریسم بینالمللی، از جایگاهی موثرتر نسبت به پیش از یازدهم سپتامبر برخوردار شد. در این راستا، ماهیت تعاملات بینالمللی و سیاستگذاریهای امنیتی از سوی ناتو به گونهای دگرگون شده است که رویکرد ناتو متناسب با تحولات شگرف در امور نظامی به عملیات روانی ـ اطلاعاتی علیه نیروهای هدف، متمرکز شده است. نوشتار حاضر در صدد است تا ضمن بررسی ماهیت نامتقارن جنگهای کنونی، جایگاه دکترین عملیات روانی را در سیاستگذاری جامع امنیتی ـ راهبردی ناتو، مورد ارزیابی و تبیین قرار دهد.
خلاصه ماشینی:
"نوشتار حاضر بر آن است تا ضمن بررسی مختصر دگرگون یهای رخ داده در درون ناتو بنا به تحولات نظام بینالملل، به این مسئله بپردازد که دکترین (آموزه) عملیات روانی ناتو چه جایگاهی در سیاستگذاری جامع امنیتی ناتو دارد؟ گفتار مقدماتی: ناتو در دوران پسا جنگ سرد با فروپاشی شوروی در 25 دسامبر 1991 و پایان جنگ سرد، بسیاری از تحلیلگران مسائل راهبردی بر این باور بودند که فلسفه وجودی ناتو، به شدت مورد چالش واقع شده است و با توجه به از بین بردن تهدیدهای امنیتی ـ استراتژیکی شوروی و فروپاشی سازوکار ورشو، به وجود ناتو در تعاملات بینالمللی نیازی نیست.
ناتو در سال 1999، بخشی از سازوکارهای عملیات روانی ـ اطلاعاتی خود را بر ضد نیروهای صرب به کار گرفت، ولی واقعیت آن است که این امر صرفا اقداماتی را در بر میگرفت که شامل امور تأخیری، تحریف و از بین بردن اطلاعات نیروهای مدافع در راستای نظارت بر جریان اطلاعات و پیشبینی اقدامهای بعدی دشمن بر اساس برتری نسبی اطلاعاتی بود، چرا که استراتژیستهای ناتو معتقد بودند که برتری نسبی اطلاعاتی پیش از اینکه طرف مقابل بر ضد دشمن خود چالش ایجاد کند یا حتی شواهدی در مورد افزایش اطلاعات دشمن در دست باشد، حیاتی به نظر میرسد، ضمن آنکه میتوان اطلاعات انتخاب شده را به گروههای مسئولی مانند سیاستگذاران، مشاوران و فرماندهان سطوح متفاوت نظامی ارائه کرد."