چکیده:
علم «فقه» و «اخلاق» هر کدام عهدهدار تأمین بخشی از کمال انسان هستند. این دو علم اشتراکات و اختلافاتی دارند. تاکنون داوریهای بسیاری دربارۀ نسبت میان فقه و اخلاق و عرفان صورت گرفته است، لیکن بهسختی میتوان از میان این همه، به نتیجۀ واحدی دست یافت، چه آنکه داوری هر کدام از پژوهشگران در این نسبتسنجی، بر تلقی ایشان از معنای «فقه» و «اخلاق» مبتنی بوده است. بنابراین درک رابطه، تشابهات و تمایزات «فقه» و «اخلاق» نیازمند تبیین جهات و حیثیات مختلف این دو علم خواهد بود.
در این نوشته بر آنیم که ضمن تبیین ضرورت تفکیک معانی «فقه» در کاربردهای مختلف آن، پرده از اشتراک لفظی معانی و کاربردهای مختلف لفظ «فقه» برداریم و در نهایت ارتباط میان این معانی بحث خواهد شد و به رابطۀ بین «فقه» و «اخلاق» و مقایسۀ جایگاه این دو علم در رسیدن به کمال میپردازیم.
با توجه به موضوع تحقیق، از روش تحلیلی، توصیفی و استنباطی بر اساس منابع موجود در کتابهای فقهی و اخلاقی استفاده شده است.
Jurisprudence and ethics have responsibilities in relation to perfection. These two areas of science have similarities and differences. As yet، although many decision have been made about the relationship of “jurisprudence”، “ethics” and “mysticism”، it is hard to achieve the common conclusion through all these decisions، while the judgment of any of the researcher is based on their perception of the meaning of “Jurisprudence”، “ethics”. Therefore، understanding relationship، homogeneity and heterogeneity of jurisprudence and ethics، requires determining different aspects of these two areas. This study aims to explain the necessity to separate different meaning of “jurisprudence” term meanwhile، reveals the homonym of different application of “jurisprudence” term and eventually discuss the relationship among different meanings and the relation of “jurisprudence” and “ethics” and compare their role in human.
خلاصه ماشینی:
به راسـتی دلیـل ایـن همـه اختلاف نظر چیست و آیا این اختلافات ، مبنایی است یا از قبیل دعوای عنب و انگور؟ آیـا ممکن است با نگاهی ژرف تر به کاربردهای مختلف لفظ فقه ، بخشی از این اخـتلاف هـا را پایان داد؟ دربارة پیشینۀ پژوهش باید گفت اگرچه تاکنون تحقیقات زیـادی دربـارة نسـبت فقـه و اخـلاق انجــام گرفتــه و تألیفــاتی ارائــه شـده ، داوری هــر کــدام از پژوهشــگران در ایــن نسبت سنجی، بر تلقی ایشان از معنای فقه و اخلاق مبتنی بوده و تفکیک معانی فقـه تقریبـا در هیچ یک از این تألیفات مورد نظر نبوده است و مشخص نیست کـه فقـه بـا کـدام معنـا نسبت به اخلاق در اولویت است و با کدام معنا فرع بر اخلاق محسوب میشود و با کـدام معنا با علم اخلاق نسبت تباین دارد.
پرسش های فرعی این مقاله نیـز عبارتنـد از اینکـه چگونـه مـیتـوان اخـتلاف نظرهای موجود دربارة اولویت فقه یا اخلاق را پایان داد؟ و همچنـین رابطـۀ منطقـی میـان معانی مختلف فقه چیست ؟ در نسبت سنجیهـای موجـود در مـورد فقـه و اخـلاق ، کـدام تعریف فقه و کدام تعریف اخلاق مد نظر بوده است ؟ و اینکه کمال حقیقی انسان چیسـت و برای دستیابی به کمال ، این دو علم چگونه به یکدیگر کمک میکنند.
در کتب اکثر واژه شناسان از جمله «معجـم المقـایس اللغـۀ» (ابـن فـارس ، ١٣٩٠، ج ٤: ٥٨) با تعابیر«ثم خص بعلم الشریعۀ: سپس به دانش شریعت اختصـاص یافتـه است » و «غلب علی علم الدین : کاربرد واژة فقه در معنای دانش دین غلبه یافته اسـت »، بـه این معنای اصطلاحی اشاره شده است و وجه این تخصیص را شرافت ، سیادت و فضـیلت «علم دین » بر سایر علوم برشمرده اند.