چکیده:
ابن سينا تحت تاثير اصطلاحات خاص فارابي درباره وجود و ماهيت، قائل به عروض خارجي وجود بر ماهيت در ممكنات و تركيب انضمامي اشياء از آن دو بود؛ اما بهمنيار با آنكه خود را شارح آثار بوعلي مي خواند، در التحصيل با صراحت تمام، وجود هر شئ را نفس تحقق خارجي ماهيت آن دانسته و «وجود» را همچون مفاهيم كلي «ذات» و «شئ»، در عداد اعتبارات عقلي و منتزع از ماهيات موجوده پنداشته است. پژوهش پيش رو پس از تبيين دقيق اختلاف نظر مذكور بر پايه آثار دست اول فيلسوفان مشائي، چهار تفسير متفاوت از آراي آنان در باب وجود و ماهيت اشياء استيفا نموده است. مقاله نشان مي دهد كه متفكراني چون ابن سهلان و سهروردي به اختلاف نظر ميان بهمنيار با استادش پي برده ، نظر بهمنيار را تقويت كرده اند و برخي مشائيان اصيل، به ويژه شارحان فصوص الحكمه، به بازخواني و تبيين نظريه عروض خارجي وجود بر ماهيات امكاني پرداخته و به مخالفت بهمنيار وقعي ننهاده اند. ملاصدرا ضمن توجه به ايده عروض خارجي وجود بر ماهيت نزد برخي مشائيان، به دو گونه متفاوت در باب بهمنيار نظر داده است، اما غالب صدراپژوهان به دليل خوانش صدرايي از آثار مشائي، از فهم دعاوي آنان و اختلاف نظرشان محروم مانده اند.
Avicenna، being influenced by Farabi’s specific terms about the dual concepts of existence and quiddity، believed in external occurrence of existence upon quiddity in the contingents and the accidental synthesis of things from them. But Bahmanyar، the self-proclaimed commentator on Avicenna، expressly states in Al-Tahsil that the existence of a thing is the objectivity of its external quiddity and enumerates “existence”، like “substance” and “thing”، as intellectual fictions abstracted from existing quiddities. This paper scrutinizes this conflict، using the first-hand sources of peripatetic philosophers، then gives forth four distinctive interpretations of their beliefs regarding the existence and quiddity of things. Namely، thinkers such as Avicenna and Sohrevardi، recognized this conflict between Bahmanyar and his teacher، and strengthened the former’s views، whereas some orthodox peripatetic philosophers، specially commentators of Fusus-al-Hikmah ignored this difference and re-read and interpreted the theory of external occurrence of existence upon contingent quiddities. Mulla Sadra، taking into account this latter view، maintained two different opinions about Bahmanyar. But، sadly، most of Mulla Sadra’s commentators have read peripatetic philosopher’s sources based on Sadraic tradition، and therefore have remained unaware of their conflicts and the differences of their views.
خلاصه ماشینی:
"اما از آنجا که شیخ ـ همچون فارابی ـ در چند موضع ، وجود را عارض بر ماهیت اشیاء می خواند، این پرسش در ذهن بعضی از شاگردان بوعلی نقش بست که اگر «وجود» در ظرف خارج ، عارض بر ماهیت باشد، پس وجود باری تعالی نیز باید عرض به شمار آید؛ لذا از شیخ پرسیده می شود که شما در جایی «وجود» را عرض دانسته اید و در جای دیگر می گویید که «واجب الوجود، نه عرض است و نه جوهر»؛ جمع بین این دو سخن چگونه ممکن است ؟ ابن سینا در پاسخ به این اشکال ، توجه سائل را به ماهیت داشتن ممکنات و عروض خارجی وجود بر آنها معطوف می دارد.
اما از دیگر افراد این گروه ، باید از حکیم رجبعلی تبریزی ـ احیاگر فلسفۀ مشاء در عصر ملاصدرا ـ [١٦، صص ٢٥٧ـ٢٦٠] و شاگردانش به ویژه قاضی سعید قمی [٣٣، صص ٥٢ـ٥٤] یاد نمود که در مقام تقابل با نظام صدرایی ، بر عروض خارجی وجود بر ماهیت در نظام سینوی تأکید ورزیده و اساسا متعرض سخنان بهمنیار نشده اند؛ لذا بر ما معلوم نشد که آیا اینان به اختلاف نظر مصنف التحصیل با فارابی و ابن سینا در مسألۀ مزبور پی برده اند یا خیر؟ از باب اختصار، به نقل گفتاری از حکیم تبریزی بسنده می شود.
در میانۀ این طیف نیز، برخی مشائیان اصیل همچون شنب غازانی ، استرآبادی ، رجبعلی تبریزی و قاضی سعید قمی ؛ بدون اظهار نظر در باب سخنان بهمنیار، تفسیر صحیحی از دیدگاه فارابی و ابن سینا بیان داشته اند، مضافا بر اینکه با تکیه بر اصطلاحات خاص آنان از نظریۀ «عروض وجود بر ماهیت » دفاع نموده اند."