چکیده:
متون دینی ـ ادبی از خیر و شر و منبع و مصدر آن سخن گفته اند و حالت های روانی ـ رفتاری فردی و ریشه ها و آثار اجتماعی این دو نمود متضاد را به دقت توصیف کرده اند. فردوسی نیز در داستان های آغازین شاهنامه به فریدون و ضحاک اساطیری و نمادین پرداخته و فریدون را نماد خیر، و ضحاک را نماد شر معرفی کرده است. ازدیگرسو، روان شناسی جدید نیز با استفاده از نظریات فروید و یونگ به ریشه شناسی خیر و شر توجه می کند؛ به خصوص اریک فروم با روان شناسی کاربردی و اجتماعی خود، خیر و شر را رشد و تباهی می نامد و نشانه های آن را در روان ترسیم می کند. فروم هر حالتی را نشانه شناسی و از آن همچون ابزاری برای شناخت نماد های رشد یا تباهی آدمی استفاده می کند. مقاله حاضر با روش کتابخانه ای به تحلیل روان شناختی داستان فریدون و ضحاک از شاهنامه پرداخته است و نشانه های خیر و شر در زندگی و شخصیت آن دو را، منطبق با نشانه های رشد و تباهی اریک فروم، سنجیده است. درنتیجه، نشانه های رشد (عشق به زندگی، عشق به انسان، آزادی از مادر مثالی) را در روان و رفتار فریدون یافته است که با نمودهای تباهی (عشق به مرگ، خودشیفتگی، بازگشت به زهدان مادر) شخصیت ضحاک تقابل دارند.
Literary texts are the product of individual unconscious psyche and collective consciousness. In Iranian mythology، Fereydoun and Zahhak are symbols of good and evil. This research is an attempt to demonstrate aspects of growth and decay according to Erich Fromm’s theories. It aims at finding aspects of growth (love of life، love of humanity، freedom from the archetypal Mother) and contrasting them with the manifestations of decay (love of death، narcissism، return to mother’s womb) in respectively the characters of Fereydoun and Zahhak in Shahnameh.
خلاصه ماشینی:
"گلشیری به نقد روان شناختی داستان وارد نشده است ، اما مقاله های علمی خوبی چاپ شده اند که می توانند، درکنار هم ، به نقد جامعی از این داستان بپردازند؛ برای مثال ، می توان به برخی از آنها اشاره کرد: «تحلیل اسطورة قهرمان در داستان ضحاک و فریدون براساس نظریة یونگ » نوشتة محمدرضا امینی ، مجلة علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، ١٣٨١، دورة هفدهم ، شمارة دوم .
فردوسی نیز به این قضیه اشاره کرده است که فرزند نمی تواند پدر را بکشد، مگر اینکه پای مادر در میان باشد: به خون پدر گشت هم داستان ز دانا شنیدستم این داستان که فرزند بد گر شود نره شیر به خون پدر هم نباشد دلیر مگر در نهانش سخن دیگر است پژوهنده را راز با مادر است (فردوسی ، ١/١٣٩١: ٤٨) عقدة ادیپ باعث شد تا ضحاک با خشونت واکنشی و با قتل پدر، آلام ناشی از قرارگرفتن خود درمعرض بی مهری را التیام بخشد و در مرکز توجه قرار گیرد و خشونت و وسواس حاصل از خودشیفتگی را درمان کند؛ یعنی به پادشاهی برسد.
بنابراین ، چه چیزی بهتر از کشتن انسان ها، و چه طعمه ای بهتر از مغز آدمی که جایگاه اندیشه است ؟ این گونه است که خشونت های واکنشی انتقام جویانه به صورت دگرآزاری شکوفا می شود که در خودشیفتگی ضحاک ریشه دارد: خورش ساز و آرامشان ده به خورد نباید جز این چاره ای نیز کرد به جز مغز مردم مده شان خورش مگر خود بمیرند از این پرورش نگر نره دیو اندر این جست وجوی چه جست و چه دید اندرین گفت وگوی مگر تا یکی چاره سازد نهان که پردخت ماند ز مردم جهان (فردوسی ، ١٣٩١/ ١: ٥٠) آشوب مارها همان خارخار یا لیبیدویی است که به صورت وسواسی در روان ضحاک ریشه دوانیده است و تا به مقصود شهوانی خود نرسد، آرام نمی گیرد."