چکیده:
مقصود از این نوشتار ارائه «تبیین علّیتی» در شناخت جامع (محض ـ تجربی) فاعلیت انسان در عمل و رفتار است. تبیین علّیتی درباره رفتار و عمل انسان، از آن جهت که او موجودی کمنظیر یا بینظیر در جهان طبیعت است، در تبیینهای علّیتی ناظر به رفتار قانونمند موجودات دیگر طبیعت خلاصه نمیشود. در اینجا میکوشیم تا نشان دهیم هر رفتار و کردار انسان در تحلیل به چند قلمرو وجودی طولی و عرضی تعلق دارد که هر یک زیر پوشش نوعی از رابطه علّی و معلولیاند. در ترکیب ارکان علّی و معلولی این قلمروها رفتار آدمی بهصورت مرتبط، متصل و در نهایت متحد سامان مییابد. ملاک تمایز علوم طبیعی از علوم انسانی و دشواری تبیین علّیتی در علوم انسانی، چه فردی و چه اجتماعی، در ترکیب رفتاری انسان از روابط علّیتی متعدد و متدرج وجودی و در عین حال متصل و متحد است. راهحل این دشواری نه تاویل یک قلمرو به قلمروی دیگر است و نه صرفنظر کردن از یک قلمرو و عطف توجه به قلمروی دیگر؛ بلکه با اذعان به دشواری تبیین علّیتی رفتار آدمی باید به جستجوی تبیین علّیتی همه جانبه طولی و عرضی بر پایه طبیعت مشترک میان انسانها بود.
This article aims at giving a 'causal explanation' of empirical understanding of human agency in his deeds and behaviors. Causal explanation cannot be restricted to explaining other creatures' deeds which are in accordance with certain rules. The author tries to show that each one of man's behavior belongs to specific longitudinal and latitudinal spheres each of which lies under a specific causal relationship. In the causal relationship existing in these spheres، man's behavior emerges as an integrated entity. The distinction between natural sciences and humanities are the difficulties one faces when one attempts to present a causal explanation of human behavior، social or individual، depicting it as an effect of multiple but gradual existential causes. The solution to this problem is not to reduce to sphere to another nor is the solution to neglect one sphere for the sake of another. The solution to this problem is to carry out investigation for longitudinal and latitudinal causes on the basis of human beings' common nature.
خلاصه ماشینی:
"درعین حال ، چون ملاک فاعلیت بالعنایه آن است که علم فاعل به فعل ، در ذات فاعل برقرار نیست ، بلکه از لـوازم آن اسـت و در مرتبه بعد از ذات قرار دارد، باید انسان را در مقام آن دسـته از کردارهـای اخلاقـی فاعـل بالعنایه بدانیم که قانون های ناظر به آن در رده قانون های اخلاقی استدلال پـذیر اسـت ؛ بـه این معنا که حسن و قبح آنها و نیز الزام به فعل یا الزام بـه تـرک آنهـا بـه احکـام افعـالی مستند است که دانایی عقل به آنها ذاتی است .
بدین ترتیب ، علوم و معلومات چنین عالمی عینا همان افعال خود اوست ؛ به طوری کـه در نفس الامر و واقع ، علم این عالم به افعال خود عین افاضه آن افعـال از طـرف اوسـت ، بی آنکه تعدد و تفاوتی در ذات و اعتبار پیش آید؛ هرچند در عـالم سـخن و زبـان ، از آن نظر که بیشتر مقولات آن در فاعل های دیگر به کار می رود، گاه به صـورتی ایـن حقیقـت تنسیق می شود که تعدد یا تفاوتی را به اذهان بکشاند.
ممکـن است پدیده ای طبیعی در طبیعت انسان بتواند پدیده ای ذهنی را با آثـاری خـاص بـه بـار آورد که آن نیز موجب پدیده طبیعی خاصی شود، ولی هنگامی که قوه عقلی درایـن میـان وارد عمل می شود، دیگر با مکانیسم های علیتی ذهنی نمی توان عمـل و رفتـار را تبیـین و پیش بینی کرد."