چکیده:
مقالهی حاضر با عنوان "مقایسه مبانی هستی شناختی علوم انسانی از دیدگاه حکمت متعالیه و پوزیتیویسم" به بررسی مبانی این دو مکتب در شناخت هستی و مقایسهی آنها با یکدیگر می پردازد. اصول هر دو دیدگاه متکی بر اصول معرفت شناسی آنها می باشد. با توجه به انحصار ابزار معرفتی پوزیتیویسم در تجربه، و شمول ابزار معرفتی حکمت متعالیه بر عقل و نقل و کشف، بیشتر اصول هستی شناسانهی حاضر، در تقابل و تضاد کامل با یکدیگر قرار دارند. در نتیجه علوم انسانی مبتنی بر دو نوع اصول بسیار متفاوت خواهد بود. موضوع مورد بررسی در این مقاله می تواند در راستای اصلاح مبانی غیر دینی و احیانا ضد دینی علوم انسانی، مورد استفادهی محققان قرار گیرد. روش تحقیق کتابخانه ای بوده است.
خلاصه ماشینی:
"باور به وجود واقعیت خارجی (رئالیسم ) یکی از بدیهی ترین و اساسی ترین مبانی هستی شـناختی حکمـت متعالیـه کـه در بسیاری از مکاتب فکری دیگر هم پذیرفته شده و مبنا قرار گرفته اسـت ، بـاور بـه وجـود واقعیت عینی و خارجی است .
«در این دستگاه هستی شناسانه در نقطه ی اوج وجود صرف است و بـه خـاطر بـی نهایت بودنش از ماهیت خبری نیست ، اما در تمام مراتب دیگر وجود، به خاطر محـدودیت آن ماهیت ها نیز معنا مییابند (امینی نژاد، ١٣٩٠، صص ٢٤٨-٢٤٩)٠ وحدت وجود از جمله ی اصول هستی شناختی حکمت متعالیه که حاصل برخـی اصـول دیگـر آن است ، وحدت وجود است .
همانطور که گفتیم پوزیتیویستها با شاخص معرفتی خود همه ی هستی را مادی میدانند و حاضر به پذیرش هیچ امر مجرد و فرا مادی نیستند اما در حکمت متعالیه نظریات و معارف مستدلی وجود دارد که نه تنها وجود انواعی از مجردات را اثبات میکند، بلکه نشـانگر آن است که وجودات مادی، تنها بخشی کوچکی از مخلوقات جهان هستی هستند و موجودات مجرد شناخته شده و ناشناخته فراوانی در عالم وجود دارد.
ک: شیرازی، ١٣٦٣، ص ٦٠٤) به عنوان نمونه یکی از بازتاب های نفی و اثبات روح مجرد عبارتست از: اینکه تفاوت ماهوی میان انسان و سایر موجودات ، نفی و انکار میشود، و لذا انسـان موجودی طبیعی و عادی شناخته میشود با اهـدافی صـرفا مـادی، بـا روشـهای طبیعـت شناسانه و زیست شناسانه مورد بررسی قرار میگیـرد و هـیچ سـعادت وتکامـل انسـانی و معنوی برایش در نظر گرفته نمی شود."