چکیده:
عملیات روانی موثرترین نوع جنگ اسิت ؛ چرا که عقل ، تفکر و روان رزمنده را نشิانه میگیرد، تا بدین وسิیله روحیه معنوی او را شکسته و اراده رزم را در او ساقط نماید و در نتیجه ، وی را به سمت شکست سوق دهد. ط رف های درگیر پیش از هر گونه برخورد مسิلحانه و هم زمان با آن ، با بهره گیری از نقاط ضิعف دشิمن ، به حمله های روانی علیه کشิور آماج اقدام نموده و به این ترتیب ، مقاومت مردم و نیروهای مسلح آن را تضعیف میکنند. عملیات روانی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران فرآیندی کاملا پیچیده داشت ، عراق با بهره گیری از تشکیلات به دقت سازماندهی شده خود و حضور موثر حزب بعث ، از یک سازمان نیرومند برای پیگیری عملیิات روانی بهره منิد بود. این مقิالิه ویژگیهิای تبلیغิات و عملیิات روانی عراق را کิه از مิاهیิت حزب بعث منشعب میشود، بررسی میکند. در این میان ، عملیات روانی رژیم عراق به دلیل ناآگاهی از ساختار روانی جامعه ایران و درک ناصحیح از ویژگیهای روحیة ایرانی و به ط ور کلی غفلت از جنبه های مختلف مولفه های روان شناسی اجتماعی ایرانیان ، محکوم به شکست شد.
خلاصه ماشینی:
"به هر حال ، بهره گیری از روش توافق بر ١٢٩ Fairbanks ١٣٠ Herd 131 Agreement ١٣٢ Mill ٨٤ اساس متغیر وابسته دارای ضعف هایی است : با بهره گیری از نمونه انتخاب شده بر اساس متغیر وابسته ، تنها چیزهایی که می توان توضیح داد عبارتند از تفاوت ها و شباهت ها میان موارد انتخابی (گیدز١٣٣، ٢٠٠٦)؛ انقلاب ها تغییری ناپیوسته هستند، با این حال تغییراتی از ماهیت پیوسته و مشابه انقلاب های رنگی میتواند در کشورهایی که فاقد تجربه انقلاب رنگی هستند نیز روی دهد (داگلاس نورث ١٣٤، ١٩٩٩)؛ روش توافق ، شرایط ضروری برای یک انقلاب موفق را بیان میدارد، با این حال باید دلایل اصلی اینکه چرا برخی از بازیگران دولتی و غیردولتی تصمیم به استفاده از این شرایط یا ایجاد آن و رویارویی با رژیم حاکم را میگیرند، باید مورد بحث و شناخت قرار گیرد (هایلی ١٣٥ و بارتون ١٣٦، ٢٠٠٦).
در رابطه با تأثیر انقلاب های رنگی در منطقه پساکمونیستی در فاصله سال های ٢٠٠١ تا ٢٠٠٥ و نیز وضعیت دمکراسی در این منطقه سه دیدگاه از بقیه شایع تر است : ١) شمار زیادی عنوان میکردند که انقلاب های یاد شده همگی نشانه هایی از تغییر و تحولات اساسی در این کشورها هستند (بانسی، ٢٠٠٥؛ کارتنچی، ٢٠٠٦؛ سیل تاسکی، ٢٠٠٥؛ مک فول ، ٢٠٠٥)؛ ٢) همین تحلیل گران انقلاب هایی را که به اهدافشان رسیدند را موجب گسترش تحولات در منطقه برمیشمردند، بدین معنا که هر انقلاب الهام بخش رفتاری مشابه در ١٧٢ Wertsch ١٧٣ Karumidze ١٧٤ Berlin ٩٤ کشورهای دیگر میشود (بانس ١٧٥، ٢٠٠٦؛ کاراتنکی ١٧٦، ٢٠٠٥؛ سیل تاسکی ١٧٧، ٢٠٠٥ ای، ویر١٧٨، ٢٠٠٥؛ ویلسون ، ٢٠٠٥)؛ و ٣) گروهی دیگر نیز دیدگاه مخالف داشته و بیان میکردند که کشورهای همسایه از اتفاقات روی داده در سرزمین همسایگان خود درس گرفته و از این رو خود را برای برخورد با این پدیده آماده ساخته اند (سیل تاسکی، ٢٠٠٥؛ هرد، ٢٠٠٥؛ کاروترز١٧٩، ٢٠٠٦)."