چکیده:
پژوهش حاضر به فرایند تشخیص مدلول و معنای برخی از مفاهیم متداول در مباحث تفسیری می پردازد که برخی از پژوهشگران در برداشت معنای آنها به اشتباه می افتند. این امر به ویژه در مفاهیم (منهج = شیوه) و (اتجاه = گرایش) و (اسلوب = روش) و (تفسیر) رخ می کند. روند مشخص نمودن گستره این مفاهیم از یک طرف نقشی بسیار پررنگ و به سزا در ایجاد زمینه ای از برخورد دقیق و هدفمند در ارائه و تحلیل و نقد افکار و آرای مختلف داشته و از سوی دیگر باعث رهایی از سرگردانی و خودرایی در تعریف این اصطلاحات شده و در نتیجه، باعث نظام مندی و مشخص شدن معیارهای پژوهشی می شود. در کنار مطالب مطرح شده، این پژوهش سعی در ارائه دیدگاه های مختلف در این زمینه داشته و به شیوه ای نقدی و تحلیلی به بررسی و تطبیق و موازنه میان آنها خواهد پرداخت.
خلاصه ماشینی:
در این جا بیان این نکته نیز ضروری است که چون معانی اصطلاحی یاد شده ، توسط اهل فن و متخصصان و افراد خبره به صورت دقیق ، مشخص و معین نشده و این معانی در واقع خودبه خود و تعینی مشخص شده اند، شاهد به وجود آمدن نوعی سختی و دشواری در روند مشخص نمودن این اصطلاحات هستیم ؛ زیرا مطلب یاد شده ، پژوهشگر را بر آن میدارد که برای رسیدن به نتیجه قابل قبول ، به عرف خاص هر واژه و حیثیت های تفصیلی لازم در این زمینه توجه نماید و این امر، سختی کار را دوچندان می کند.
بحث و بررسی ممکن است گفته شود: این عناصر چهارگانه که تشکیل دهنده یک اتجاه و گرایش خاص هستند، در واقع همان هایی هستند که یک منهج یا شیوه کلی برای علم یا هنر ـ در اصطلاح معاصر آن ، که قبلا توضیح داده شد ـ بوده و در این صورت اصطلاحات المنهج و الإتجاه و الفن به یک معنا هستند و دیگر چه تفاوتی میان این اصطلاحات وجود خواهد داشت ؟ پاسخ در پاسخ باید گفت که اگر منظور از این عناصر چهارگانه ، فقط در نظر گرفتن عناوین آنها باشد، هیچ مانعی وجود ندارد که این عناصر، تشکیل دهنده اتجاه یا منهج یا فن باشند.