چکیده:
طرح نظام پژوهشی پیشرو در جوامع جهان، به ویژه پس از سال 1970، رهیافتی جدید در علوم انسانی و علوم پایه تلقی گردید. یکی از معیارهای سنجش کشورها دربارة میزان پیشرفت یا ایستایی، داشتن نظامهای تحقیقاتی بالنده و نظریات نوین و محصولات علمی است. مقولة زایش یا پردازش، از قدمت تاریخی پیش از میلاد مسیح برخوردار است؛ ولیکن در دهههای اخیر، شتاب بیشتری یافته است که از علل اساسی آن، ابراز وجود کشورها و ترقیخواهی ملتها و پیدایش جامعة اطلاعاتی است. در این مقاله سعی شده، با محوریت مقولة زادگی و پروردگی، به بستر اصلی این مساله، یعنی وجود یک نظام پژوهشی پیشرو و غیر مقلد صرف پرداخته شود و ضرورت تحوّل و طراحی چنین نظامی مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد. در ضمن، در این مقاله به عوامل مختلف فرهنگی، زیربنایی، ساختاری و زمینهای لازم نیز اشاره گردیده که با رویکرد بومینگر، تمهیدات و راهکارهای عملی برای تسرّی نظام پاینده و بالنده مطرح شده است. تمهیدات اساسی و خاستگاههای سهگانة فکری ناظر بر این مدعا نیز عرضه شده و در نهایت، راهکارهایی نیز پس از استنتاج از بحث ارایه گردیده است.
خلاصه ماشینی:
"در این مقاله سعی شده است تا ضمن پرداختن به محـور اصـلی بحـث ، یعنی تبیین قلمرو و حدود برخی مؤلفه های نظام پژوهشی پیش رو که بسترساز پیشرفت و توسعه نظریات علمی و موضوعات پژوهشی و فرصت های نظریه پـردازی اسـت ، بـه ابعادی همچون خلاقیت ،٣ تحول ٤ و نوآوری ٥ در نظـام پژوهشـی پرداختـه و تمهیـدات اساسی و خاستگاه های فکری در این زمینه مورد بررسی قرار گیرد.
واقعا خلاقیت چیست و ویژگی های آن کـدام اسـت ؟ آیا هر شی ء یا روش جدیدی که به وسیلة فردی ابداع می شـود، ثمـرة نـوعی خلاقیـت است ؟ مگر نه این است که هر اختراعـی ، نتیجـة تکمیـل یـا ترکیـب نتـایج اکتشـافات یافته های علمی یا فنی قبل از خود است ؟ پس تمام اجزا و عناصر آن نو و جدید نیست و قبلا در جای دیگر مطرح شده و یا به کار رفته است ، پس اطلاق نام ابـداع و نـوآوری به آن خطا نیست ؟ اگر اندیشه ای نو و بدیع به ذهن انسان خطـور کنـد، ولـی محلـی از بروز و ظهور نداشته باشد، آیا می توان آن را ابداع نامید؟ اگر هـزار سـال پـیش مفهـوم پرواز انسان در آسمان به وسیلة شخصی در ذهن مجسم شده باشد، بایـد وی را فـردی عادی ، خیال پرداز و یا مبدع نامید؟ اگر کسی وسیلة نـو و جدیـدی سـاخت ، ولـی ایـن وسیله هیچ گونه استفاده ای نداشته یا برای بشر غیرمفید باشد، بـاز هـم مـی تـوان وی را خلاق نامید (رشیدی ، ۱۳۷۹، ص ۱۲)."