چکیده:
در عصر حکومت تیمور، در جامعه اسلامی بحران مشروعیت ظهور کرده بود زیرا، مشروعیت ناشی از خلافت عباسی به علت سقوط آن دچار تزلزل شده بود و مشروعیت ناشی از مغول نیز نتوانسته بود به طور کامل جایگزین آن گردد.این مسئله در حکومت تیمور که به صورت توامان از هر دو منبع مشروعیت بهره می برد انعکاس بیشتری داشت، بنابراین مقاله درصدد پاسخ گویی به این سوال است که تیمور با چه راهکارهایی با این بحران روبرو شد؟به نظر می رسد تیمور با شناخت دقیق از منابع مشروعیت در هر منطقه کوشید به آن منابع دست یابد.او در ابتدا به منابع مشروعیت مغولی متوسل شد و هر چه حکومت او به طرف غرب گسترش یافت، با توجه به کم اعتباری منابع مغولی به منابع مشروعیت اسلامی روی آورد.در ارزیابی نهایی، بنیان گذار این حکومت با وجود مشغله های فراوان نظامی موفق شد برخی از حداقل های مقبولیت را از نگاه نخبگان و مردم کسب نماید.
روش تحقیق در این مقاله تاریخی و مبتنی بر توصیف و تحلیل رخدادهای معطوف به سوال ها و فرضیه ای مقاله است.
خلاصه ماشینی:
عناصر نظامی آن ، که در چارچوب ایلات و عشایر همراه مغول وارد خراسان شده بودند، همچنان حق حکومت را مخصوص خاندان چنگیزی می دانستند؛ چنانچه زمانی که امیر قزغن نیمه استقلالی در ماوراءالنهر به دست آورد، همین گروه ها از حاکمیت ملک معزالدین حسین بر خراسان ناراحت بوده و به او چنین شیطنت کردند که «او از نژاد کیست که دعوی سلطنت می کند؟» مگر اصل چنگیزخان برفتاد که کس گوهر شه نیارد به یاد در نتیجۀ این شکایت امیر قزغن نیز بیان داشت : «تازیک را چه حد آن باشد که دعوی پادشاهی کند؟» (سمرقندی، ١٣٨٣: ٢٦٧)، ولی در میان خود آل کرت که از نظر ماوراءالنهری ها تازیک محسوب می شدند معیارهای اسلامی برتری داشت ؛ چنانچه همین ملک معزالدین حسین در وصیت خود به فرزندش غیاث الدین ، راز مقبولیت عمومی را، عمل به شرع و خودداری از محرمات و امر به معروف و نهی از منکر می داند (سمرقندی، ١٣٨٣: ٤٣٥).
البته این نظر، پایۀ فقهی نیز داشت ؛ زیرا از وقتی که امور خلافت به پراکندگی گرایید و اختلاف در آن راه یافت ، مردم ناچار شدند به هر غلبه یابنده و زور آوری دست بیعت دهند و دارندة این مقام را سلطان بنامند و سبب نامیدن آن به خلافت آن است که صاحب آن منصب در میان امت جانشین پیامبر می شود و از این رو می توان وی را هم به طور مطلق خلیفه و هم خلیفه رسول الله خواند (ابن خلدون ، ١٣٦٨: ٣٦٦) پطروشفسکی با اعمال نظر در منابع اسلامی از آن تعبیر به «البیعه القهریه » می کند که مسلمانان به دلیل صلاح جامعه مسلمین ، سلطان را قبول می کنند تا آنان را از هرج و مرج و جنگ خانگی مانع آید و اگر چنین سلطانی به موجب شریعت حکومت کند، می توان او را خلیفه دانست (پطروشفسکی، ١٣٥٠: ١٦٦-١٦٨).