چکیده:
سیاستگذاری ، فرآیندی است که در نظامهای حکومتی مختلف، شکلی خاص و ماهیتی ویژه دارد. ماهیت نظام سیاستگذاری تابعی است از مختصات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی. میزان موفقیت یک نظام سیاستگذاری یا عدم موفقیت آن در تحقق اهداف نیز در درون چرخهای از عوامل فوق تعیین خواهد شد. پرسش اصلی این نوشتار این است که چرا نظام سیاستگذاری در ایران تاکنون ناکارآمد بوده است؟ این تحقیق با تکیه بر شرایط اقتضایی جمهوری اسلامی ایران، قصد دارد تا عوامل مؤثر بر ناکارآمدی نظام سیاستگذاری کشور را در ذیل اجزاء ششگانه "نظام حقوقی غیر منسجم، ساختار سیاسی نامساعد، شکافهای اجتماعی متعدد، بستر فرهنگی نامناسب، اقتصاد رانتیر و در نهایت مسئله عدم انتظام در سیاستگذاری " با استفاده از روش تحلیل اسنادی مورد بررسی قرار دهد.
Policy making is a process that is particular nature and special form in different countries. The nature of policy making system depends on political، economic، social and cultural features. Success or failure of the policy making system in achieving its goal will determine within a cycle of the above factors. In this paper، our main question is why Iran’s policy making system is inefficient. This paper tries to analyze affecting factors in inefficiency of Iran’s policy making system by document method. These factors include non-coherent legal system، unfavorable political structure، multiple social cleavages، inappropriate cultural context، rentier economy and finally lack of discipline policy.
خلاصه ماشینی:
بر این مبنا، نبود اصل تفکیک قوا به صورت واژه ای مستقل از یک طرف و ابهام برخی از اصول قانون اساسی پیرامون ارتباط میان نهادها و قوا و وظایف و اختیارات آن ها در چرخه سیاستگذاری در حوزه های مختلف از سوی دیگر، باعث به وجود آمدن فضایی سردرگم کننده در روابط میان نهادهای مهم نظام و از این رو، تداخل عملکردها و سیاست ها در برخی موارد شده است .
تعارضات شدید میان مجمع تشخیص مصلحت نظام ، قوه مجریه و قوه مقننه و برخی از نهادهای دیگر در چند سال اخیر، خود گویای تضارب غیر مؤثر نوع برداشت از مبانی نظام سیاسی بوده است ؛ برداشت های متعارضی که در پیوند با منافع هر کدام از افراد حاضر در این نهادها و قوا، صحنه سیاست ایران را دارای خشونت کلامی از یک طرف و برخورد قوا و نهادها در صحنه سیاستگذاری کشور از طرف دیگر کرده است .
این امری واضح است که ورود تقاضاهای متعدد و متکثر و بعضا متعارض و متضاد (به دلیل فرماسیون خاص اجتماعی) به درون نظام سیاسی، ساخت سیاسی را متزلزل بهار کرده و نهادهای سیاسی را در مقابل هم قرار میدهد و باعث بروز تعارضات شدید در نظام سیاستگذاری کشور میشود، چرا که گروه های شکل گرفته حول این شکاف ها، در بسیاری از موارد، خواست ها و اولویت های متعارضی دارند که امکان شکل گیری یک وفاق را از میان برده و آن ها را به سوی مجادله ای پایان ناپذیر در درون و از طریق نهادها و قوای سیاسی سوق می - دهد.