چکیده:
هدف از انجام پژوهش بررسی رابطه بین هوش معنوی و اخلاق کار با تابآوری در کارکنان اداره آموزش و پرورش شهرکرد بود. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه کارکنان آموزش و پرورش شهرکرد بود که در سال تحصیلی 1393- 1394 در آموزش و پرورش مشغول به کار بودند. با استفاده از جدول مورگان تعداد 107 نفر با روش نمونه گیری تصادفی ساده به عنوان نمونه انتخاب شدند. برای گردآوری دادهها از 3 پرسشنامه؛ تابآوری (کانر ودیویدسون)؛ پرسشنامه هوش معنوی (حسن عبدالهزاده) و پرسشنامه اخلاق حرفهای (مرزبان) استفاده شده است. برای تجزیه و تحلیل دادهها از آزمون همبستگی پیرسون، رگرسیون ساده و چندگانه استفاده شده است. نتایج تحقیق نشان داد که: بین هوش معنوی و اخلاق کار با تابآوری کارکنان رابطه معنادار و مثبت وجود دارد؛ بین ابعاد هوش معنوی با تابآوری رابطه معنادار و مثبت وجود دارد؛ ابعاد هوش معنوی قادر به پیش بینی تابآوری کارکنان می باشد. اخلاق کار قادر به پیش بینی تابآوری کارکنان می باشد.
خلاصه ماشینی:
"جدول شماره ٤: آزمون ضریب همبستگی برای بررسی رابطه ابعاد هوش معنوی و تاب آوری متغیرپیش بین درک و ارتباط با سرچشمه هستی زندگی معنوی با اتکا به هسته متغیر ملاک درونی تاب آوری 0/193* 0/126* **P<0/ 0 1 * P<0/05 همان طور که در جدول بالا مشاهده می شود بین ابعاد هوش معنوی و تاب آوری در سطح ٠/٠٥≥ p رابطه مثبت و معناداری وجود دارد.
جدول شماره ٥: نتایج تحلیل رگرسیون برای ابعاد هوش معنوی و تاب آوری شاخص R R2 F Beta B t sig متغیر درک و ارتباط با سرچشمه هستی 0/015 2/34 0/499 0/387 8/94 0/1936 0/44 زندگی معنوی با اتکابه هسته درونی 0/000 1/49 0/440 0/332 همان طور که در جدول فوق مشاهده می شود ضریب همبستگی چندگانه برابر با ٠/٤٤ =R و ضریب تعیین به دست آمده برابر با ٠/١٩٣٦ =R٢ می باشد.
در تبیین این موضوع می توان گفت هوش معنوی درستی و صراحت ، تمامیت ، تواضع ، مهربانی ، سخاوت ، تحمل ، مقاومت و پایداری (تاب آوری ) و تمایل به برطرف کردن نیازهای دیگران را در بر می گیرد و خود کنترلی را که هسته اصلی تمامی این رفتارهای فاضلانه است ، در فرد پرورش و ارتقا می دهد به طوری که افرادی که دارای هوش معنوی بالایی هستند، ظرفیت متعالی و هشیاری بالایی داشته که آنان را قادر می سازد که بخشی از فعالیت های روزانه خود را به اعمال معنوی اختصاص داده و توانایی آنان را در تسلط بر خود و محیط افزایش می دهد (هادی تبار و همکاران ، ١٣٩٠)."