چکیده:
نینیان اسمارت ، دین شناس برجسته معاصر، با فاصله گرفتن از دین شناسی سنتی که در قالب علم کلام سـابقه داشـته اسـت ، پژوهـش خـود دربـاره دیـن را پژوهشـی تاریخـی ، تطبیقـی )میان فرهنگـی (، میان رشـته ای و نیز پدیدارشـناختی و همدلانه دانسـته و آن را در قالب الگویی تحلیلی ارائه می دهد. الگـوی وی ابعـاد هفت گانـه »آیینـی و مناسـکی «، »تجربـی و احساسـی «، »اسـطوره ای «، »اعتقـادی و فلسـفی «، »اخلاقـی و حقوقـی «، »اجتماعـی و نهـادی « و نیـز »مـادی « را بـرای دیـن مطـرح میکنـد کـه البتـه ایـن ابعـاد بـا هـم مرتبـط هسـتند. از سـوی دیگـر، دین شناسـی عرفانـی در مقایسـه بـا نـگاه اسـمارت ، بـا الگویـی تکامل یافتـه در نـگاه سـید حیـدر آملـی ، گونـه ای از شـیوه »انفسـی و حضـوری « را ارائـه می دهـد کـه در عیـن فاصله گیـری پدیدارشـناختی در راسـتای دوری از تعصب ها و قالب های پیش سـاخته ذهنـی، توانایـی همدلـی ذات گرایانـه و حقیقت جویانـه فراوانـی در دین شناسـی دارد. ایـن »همدلـی «، در پدیدارشناسـی غیرعرفانـی مـدرن ، از حـد یـک همدلـی ذهنـی و درنهایـت ، احساسـی فراتـر نمـی رود. اگرچـه الگـوی دین شناسـی اسـمارت بـا ابعـاد متکثـر و جامعـی کـه بـرای دیـن معرفـی میکنـد، فضـای گسـترده ای بـرای تحلیـل جهان بینی هـا و ادیـان ، پیـش روی می نهـد، امـا بـه انـدازه الگـوی وحدت گـرای عرفانـی ، در تحلیـل ابعـاد طولـی و تـو در تـوی دیـن توانایی نـدارد. الگـوی »شـریعت _ طریقـت _ حقیقـت « در دین شناسـی عرفانـی بـا سـاختار سـه گانه اش در عیـن ارائه رابطه ای مرتبه ای و طولی بین ابعاد دین ، متضمن استعاره »راه « است که اهمیتی نمادین در تحلیل سـنت های دینـی به عنـوان ظهـورات حقایـق فراتاریخـی و فرازمانی در مسـیری تاریخی و زمانـی دارد.
خلاصه ماشینی:
"Consciousness & Practice می شـدند، نیسـتند؛ سـوم اینکـه ایـن قالب هـا ابـزاری بـرای تجزیه وتحلیـل هسـتند، درنتیجـه مهم ترین کار مطالعـه مـدرن دیـن ، تجزیه وتحلیـل جهان بینی هـا از طریـق ایـن قالب هـا اسـت و اینکـه خـود ایـن قالب هـا کدامنـد و درون چـه الگویـی قـرار دارنـد، در قسـمت الگـوی اسـمارت در مطالعـه مـدرن از دیـن ، مطـرح خواهـد شـد؛ چهـارم اینکه این قالب ها با توجه به اسـتعاره مطرح شـده به گونه ای هسـتند کـه امـکان بررسـی رابطـه عقایـد بـا نمادهـا و نیـز بـا اعمـال و رفتـار آدمیـان را فراهـم میکننـد و ایـن همان هـدف تـا حـدی عمل گرایانـه ای اسـت کـه اسـمارت دنبـال میکنـد و به این ترتیـب ، تجزیه وتحلیـل بـه مـا کمـک کنـد کـه امـکان بررسـی روابـط بیـن اجزایـی کـه آن هـا را جـزء تلقـی کرده ایـم ، فراهـم شـود؛ پنجـم اینکـه ایـن مشـاهده گر فضایـی چـون بیـرون از سـیاره ماسـت ، نـگاه وسـیع تری دارد و ازایـن رو اگـر در مطالعـه جهان بینی هـا، مـا نیـز از چشـم او نـگاه کنیـم ، می توانیـم جهان بینی هـا را در حـد گسـترده تری بررسـی کنیـم )چـه دینـی چـه سـکولار(؛ ششـم اینکـه ایـن مشـاهده گر فضایـی ، دغدغـه درسـتی یـا نادرسـتی ایمـان افـراد را نـدارد، امـا مطالعـه سـنتی چنان کـه اسـمارت تصریـح میکنـد، دغدغـه درسـتی ایمـان فـرد را دارد، نـه دغدغـه فهـم جهان بینی هـای دیگـر را؛ بـا فرض هـای ایمانـی شـروع میکنـد و نیـازی نمی بینـد بی طـرف باشـد )اسـمارت ، ١٩٨٧، ٤(."