چکیده:
این مقاله به بررسی شخصیّت پردازی زنـان در دو نمایشـنامه ٧٧/٦/٣١ و سـه پـاس از حیات طّیبه نوجوانی نجیب و زیبا، نوشته علیرضا نادری ، در چارچوب نظرّیات یونگ می پردازد. در این پژوهش ، ابتدا مروری خـواهیم داشـت بـر نظرّیـات یونـگ دربـارة کهن الگوها و، پس از ذکر خلاصه ای از طرح داستانی دو نمایشنامه مزبور، بـه بررسـی شخصیّت پردازی زنان در آن دو نمایشنامه با استفاده از کهن الگوها خـواهیم پرداخـت . مقایسه شخصیّت پردازی زنان در دو نمایشنامه مزبور و ذکر مشابهت ها و تفـاوت هـای شخصیّتی آنان دیگر بخش های این پژوهش را دربر می گیرد.
خلاصه ماشینی:
"(همان ، ص ١٥) ٦ـ٣ـ کهن الگوی ناخودآگاه فردی مادر و زیبا از این نظر به هم شبیه اند که هر دو در ناخودآگاه می دانند علیرضا امکان بهبود و داشتن زندگی طبیعی انسان های معمولی را ندارد اما، به رغم این آگاهی ، به بازی هرروزة خود دربرابر او ادامه می دهند.
(همان ، ص ٣) ٦ـ٤ـ کهن الگوی نقاب مادر در بازی هرروزة خود در حضور علیرضا نقابی دوگانه بر چهره دارد: گاه مانند صحنه های ابتدایی در پاس یک ، در تلاش برای سوق دادن علیرضا از فراموشی به آگاهی ، درنقش سال های گذشته ظاهر می شود: می خواهیم تو رو زنت بدیم ، نه اینکه ازت خسته شدیم خدای نکرده ، نه .
قیافۀ من به نظرت آشنا می آد؟ (همان ، ص ٣) گاه نیز نقاب واقع گرایی بر چهره می زند و می کوشد علیرضا را به زندگی دردنیای بیرون و روبه رو شدن با واقعیت دعوت کند، مانند پاس سوم که مادر بی محابا می کوشد توجه علیرضا را به واقعیت های دنیای بیرون (سپری شدن زمان و موقعیت فعلی او) جلب کند: طفلی زیبا روحش هم خبر نداشت که تو مهرشو به دلت داری .
تفاوت لیلا و زیبا در این است که زیبا عاشق مردی است که هرگز از علاقۀ خود چیزی ابراز نکرده و زیبا نیز از این عشق گذشته و، تسلیم سرنوشت خویش ، با دوست همان مرد ازدواج کرده است ؛ اما همچنان بر بالین محبوب دیرین ، که اینک دچار فراموشی و روزمرگی زندگی نباتی خود است ، حاضر می شود و، دوشادوش مادر او، در بازی یادآوری به او (علیرضا) شرکت می جوید."