چکیده:
انقلاب اسلامی سال 1357 درایران باعث شد که سیستم سیاسی از دیکتاتوری واستبدادی به یک نظام مردم سالاری دینی تبدیل شود. اما پس از انقلاب نظریاتی درمورد سیستم سیاسی جمهوری اسلامی ایران مطرح شد که سیستم سیاسی را به نظام های مانند اقتدارگرایی بوروکراتیک، پوپولیسم، شبه اقتدارگرا و... تشبیه نموند. در این مقاله ضمن طرح و نقد این نظریات علت اصلی مشکل این نظریات را عدم شناخت وآشنایی با نظریه ولایت فقیه و همچنین خلط آن بانظریه دولت و همچنین عدم توجه به نظریه مردم سالاری دینی می داند.
خلاصه ماشینی:
"از ایـن تاریخ به بعد مفهوم دولت با مفهوم «جامعه سیاسی » برابر دانسته شد؛ یعنی آن شأن و مقام و جایگاه و آن دوام و ثبات و ایستادگی و آن نظـم و رفـاه کـه در مفـاهیم دولـت بـه معنـای قدیمش به شخص حاکم و موقعیت برتر آن بستگی تام داشت ، از این پس جامعه در شـکل کلی آن اطلاق گردید؛ در این مرحله برای جامعه یک مفهوم انتزاعی و مستقل از جامعه به نام «دولت » که متشکل از چهار عنصر سرزمین ، جمعیت ، حکومت و حاکمیت بود، در نظر گرفته می شود.
٦. نقد نظریات دولت درنقدنظریات مذکوربایدگفت که درجمهوری اسلامی ایران یک نـوع مـردم سـالاری حاکم است که آنرا ازهمه سیستم های اقتدارگرایی وپوپولیستی و لیبرال غربی جدامی کند؛ وآنچه با نام مردم سالاری دینی از آن یاد می شود؛ در وهلـه اول و جـدای از پسـوند دینـی بودن آن ، بیان کننده “بیعت سیاسی “ و حضور آحاد مردم و خواست همگـانی اسـت یعنـی کلیت اجتماع به طور فرد، فرد،جدای از تمام صفات عرضی و مقام و منصب ،صـاحب حـق می باشند.
حکومت اسلامی مورد نظر امام (ره ) استبدادی و مطلقه نیست تا تغییر بـه نظریـه دولـت استبدادی شود در چنین نظام هایی قانون وجود ندارد، قانون شخصی است ، مردم جایگـاهی در سیاست ندارند در حالی که در حکومت اسـلامی هـم قـانون و هـم مـردم تعیـین کننـده اصلی ساختار قدرت هستند."