چکیده:
نظر به اینکه احکام ، عقاید و اخلاقیات از ارکان دین اسلام بوده ، در این نوشتار به وضعیت تئوریک رهیافت های اخلاقی در عرصه سیاسـت بـا توجه به ارزش هـای انقـلاب اسـلامی پرداختـه شـده اسـت . یافتـه هـای پژوهش ، حکایت از فقر تئوریک در عرصه مطالعـات اخـلاق و سیاسـت در ایران معاصر است . از یک سو، متفکرانـی چـون علامـه طباطبـایی و رضا داوری اردکانی از رهیافت اخلاقـی متناسـب بـا ارزش هـای دینـی دفاع کرده اند اما دیدگاه های آنها در سطح ایده و طرح مسئله باقی مانده است . از سوی دیگر، متفکرانـی چـون ملکیـان و سـروش رهیافـت هـای اخلاقـی و سیاسـی خــود را در چـارچوب رهیافـت هــای جهـانی ارائــه کرده اند که از لحاظ ارزشی سـکولار، و بـا ماهیـت انقـلاب اسـلامی در تعارض بوده است . در واقع ، ضعف نظریه پردازی جامع و مانع متناسب با ارزش های انقلاب اسلامی، از مهم ترین خلل های رهیافت های اخلاق و سیاست در ایران معاصر است . این نوشتار درصدد پاسخ دادن به ایـن سوال اصلی است : «رهیافت متفکران ایرانی معاصر، به ارتباط اخـلاق و سیاست چگونه بوده است ؟». نگارنـدگان در پاسـخ بـه ایـن پرسـش از روش توصـیفی و تحلیلـی بـرای تنقـیح دیـدگاه متفکـران ایرانـی بهـره برده اند.
خلاصه ماشینی:
"اول ، آیا منتخبین مردم در یک حکومت باید اخلاقا مطابق با داوری های اخلاقی مردم عمل کنند یا مبتنی بر تشخیص های اخلاقی خود؟ دوم ، آیا مسئولیت های اخلاقـی ای وجـود دارند کـه فقـط بـرای دولتمـردان و سیاسـتمدارن مصـداق پیـدا کنـدو در خـارج از حـوزه سیاست مصداق پیدا نکند یا خیر؟ سوم ، آیا سیاستمداران می توانند در زندگی سیاسی خـود ضوابط اخلاقی که در خارج از عرصه سیاست برای آنها الزام آور بوده است ، نقض کنندو زیر پا بگذارند؟ در واقع آیا می توانند دروغ بگویند، مـردم فریبـی کننـد، خلـف وعـده و...
با این اجمال ، به اعتقاد ملکیان وظیفه روشـنفکر اولا آن است که «باورهای درست تر را به آستانه آگاهی شـهروندان بکشـاندو آنهـا را جانشـین باورهای نادرست تر سازد» و ثانیا،به «نقد بی امان علل و عوامـل انسـانی ، یعنـی کسـانی کـه قدرت های اقتصادی ، سیاسی ، و فرهنگی خود را در جهت افزایش -یا منـع از کـاهش -درد و رنج آدمیان به کار گرفته اند، روی مـی کنـد».
داوری بـه این پرسش که آیا سیاستمدار افلاطونی در هر تصمیمی که می گیردو اقـدامی کـه مـی کنـد باید اصول اخلاق را در نظر داشته باشدو رعایت کند؟ چنین پاسـخ مـی دهـد: «افلاطـون و ارسطو به این پرسش پاسخ آری نمی دادندو ظاهرا هیچ فیلسوف سیاسی دیگری نیـز نگفتـه باشد که در جزئی ترین امور سیاست دستورالعمل های اخلاقـی را بایـد در نظـر داشـت »."