چکیده:
مقاله حاضر بـا روش تحلیلـی ابتـدا سـعی دارد بـه بازشناسـی مفهـوم دنیویشدن و دنیوی سازی بپردازد و سپس سیاست های دنیویسـازی در دوره پهلوی اول را بررسی کند. لذا از دو بخـش کلـی تشـکیل شـده است : بخش نخست به تحلیل مفهومی دنیوی شـدن مـیپـردازد و بخـش دوم بـه بررسـی سیاسـت هـای پهلـوی اول در راسـتای دنیـویسـازی جامعه ایران نظر دارد. نتیجه آنکه براساس معنای دنیـویشـدن کـه در سه سطح فرد، دین و جامعه رخ مـیدهـد سیاسـت هـای پهلـوی اول در دنیویسازی عبارت بود از: ١. تولیـد ایـدئولوژی سیاسـی غیردینـی، ٢. دنیــویســازی دیــن از طریــق نوســازی مــذهبی و باســتان گرایــی، ٣.دنیویسازی جامعه و مقابله با شعائر دینی ، ٤. مقابله با روحانیت .
خلاصه ماشینی:
"به عبارت دیگر، پس از آغاز دوره نوزایی آنچه در غرب رخ داد پدیده دنیوی شدن بود، اما آنچه پس از جنگ بین الملل اول در بیشتر کشورهای اسلامی مانند ایران ، ترکیه و تونس بـه وقـوع پیوسـت بیشـتر پدیـده دنیـوی سـازی بـود کـه فاعـل آن دولـت هـای دسـت نشـانده و روشنفکران وابسته و غرب زده بودند.
دنیوی سازی جامعه (فرهنگی و نهادی ) رضاشاه که برای ایجاد قدرت مطلقه نیاز به حذف رقبای دیگر داشت و روحانیـان را از رقبای بزرگ خود می دانست دریافته بود مقدار زیادی از جاذبه معنـوی رهبـران مـذهبی بـه خاطر قرار داشتن بسیاری از برنامه های سنتی در دست آنهاست و به این طریق سعی کـرداز نقش آنان در جامعه بکاهد (کاتم ، ١٣٧١: ٢٢١ و٢٢٢).
نتیجه گیری سیاست های دنیوی ساز پهلوی اول را باید بر دو دسته تقسیم کرد: سیاسـت هـایی کـه بـه طور مستقیم هدف دین زدایی را دنبال مـی کـردو سیاسـت هـایی کـه بـه منظـور نوسـازی و گسترش جامعه شهرنشین نوین صورت گرفت ولی تبعـات و نتـایج دیـن زدا در پـی داشـت .
افـراد ایـن طبقـه در معـرض جریان های تجددگرای عصر خویش قرار داشتندو مهـم تـرین خواسـت و ارزش هـای آنـان / تجدید هویت ملی ایران ، وضع نظام قانون اساسی جدید بـه شـیوه اروپـا، تأسـیس نهادهـای سیاسی براساس حاکمیت ملی ، ایجاد مبانی دولت ملی مدرن به جای دولت های سنتی و منع دخالت روحانیان در سیاست بود (بشیریه ، ١٣٨١: ٢٤)."