چکیده:
طرزی افشار را میتوان بزرگترین شاعر هنجارستیز زبان فارسی دانست که شعرش افزون
بر برجستگی زبانی، در سطح قابل قبولی برخوردار از سایر وجوه عاطفی و هنری نیز
هست. حتی همین خصیصة برجسته ساز شعر طرزی که در اشکال متنوعی به حاصل آمده
است، تا به امروز به طور دقیق و علمی شناسایی و رده بندی نشده؛ چنان که تلاش های
شگرف شاعر در نظر خواص هم صرفا به ساخت مصادر جعلی منحصر شده است و بس .
طبیعی است که زمینه ساز تحقیق حاضر عمدتا تمهید متنی مصحح و دانشگاهی است.
از این متن تا به حال دو چاپ با عنوان تصحیح نشر یافته است. نخستین آن مربوط به
حدود یک قرن پیش و دیگری به تازگی چاپ و نشر یافته که غالبا جز تکرار مغلوط
چاپ نخست و تلمباری از مطالب لاطایل نیست . در این مقاله سعی شده تا دیوان
تازه چاپ طرزی به طرزی علمی و منصفانه بررسی انتقادی شود.
arzi-e Afshar can be considered as the greatest anti-conventionalist poet in Persian language, whose poetry, in addition to linguistic conspicuousness, is to an acceptable degree endowed with other emotional and artistic qualities. However, in general, even the very characteristic that distinguishes his poetry and has been achieved in a variety of ways, has not up to now been carefully and scientifically identified and classified. Also, in the opinion of the experts, the poet’s remarkable efforts merely boil down to the construction of a number of coined or unauthentic infinitives (مصادر جعلی).
Of Tarzi’s Divan two editions have hitherto been published, the first dating back to a hundred years ago, and the second, which has recently been put out, is nearly nothing but an incorrect repetition of the first edition and a hotchpotch of nonsense.
In this article, attempts have been made to examine the newly printed Tarzi’s Divan in a scientific and impartial fashion.
خلاصه ماشینی:
"بـه هـر روی نویسندة این سطور با توجه به قول نصرآبادی و اشعار ذیل معتقد اسـت کـه طـرزی سالها مقیم تهران و حوالی آن بوده است : گر نسیمش همه فیض دم عیسی بخشد (3) ورشـود مـرده در او زنـده نمـی تهـرانم آنچنان رنجه ز تهران شده نفسـم (٤) کـه اگـر کس شود بر سر کس کنده [صح : گنده ] نمـی تهـرانم (طرزی ١٣٩٣: ١٤٠) ابیات ذیل هم نشان می دهد که وی در حکومت مهدی قلی خان بر ری بـه آنجـا آمده و دلخوش شده و برای مدتی اقامت کرده است : (5) بارهــا آمــده آزرده ز تهــران رفــتم نیست این بار چو هر بار نمـی تهـرانم می بهشتد ز رخ مهدی قلـی خـان تهـران مــی گلــد کوچــه و بــازار نمــی تهــرانم مگــر او حــق مــرا از متصــدی گیــرد گـــردد از لطـــف مـــددکار نمـــی تهـــرانم هــر ســتم دیــده چــون عــازم تهرانیــده مــن هــم ای طــرزی افشــار نمــی تهــرانم (همانجا) طرزی خود به اختلاف نظر معاصرانش دربارة هویت وی اشاره کرده و سرانجام معلوم هم نکرده که در این میان سخن راست کدام است : گــه بــود مولــدم از قبلــة کرمانشــاهان گــه ریــی مــی لقباننــدم و گــه خلخــالی راست گوییدن و گفتن نه کسا دیده چنـان کــه خــرد صــرفه اد از غیــر کــری و لالــی (همان : ١٨٩) پس آنچه مسلم است این است که بر خلاف اصرار مصحح ارموی ، محمد تمـدن ، و سایر منتشران همشهری وی در سرتاسر دیوان وی نشانی از ارومیه و مشابهات آن نیست ."