چکیده:
روشن است که موضوع تغییر ساخت قدرت و بازنمایی سیاست و در امتداد آن جهتدهی و شکلبخشی به «خود» برای حکومتهای امروزی در امر بازتولید شرایط موجودشان حیاتی تلقی میشود، بهطوریکه اگر در دوران پیشامدرن این آموزش سنتی و تحت نظارت کلیسا بود که در ساخت و بازتولید ایدئولوژیهای شکل دهنده به باور افراد مهمترین وظیفه را بر عهده داشت. اما دولتهای مدرن امروزی، این نظام آموزش و نهاد دانشگاه است که عهدهدار این امور است. دانشگاه بهسبب رابطه چند سویهاش با کلیت و اساس جامعه و تاثیراتی که نتایج برآمده از پژوهش و تحقیقات دانشگاهی میتواند در جهت بهبود شرایط و پیشرفت در این حوزهها بگذارد و همچنین بهواسطه نسبتی که با شرایط موجود سیاسی و اجتماعی برقرار میکند بهعنوان یکی از مهمترین ارکان نظام آموزشی محسوب میشود. اینکه چه زمانی نهاد دانشگاه به یک دم و دستگاه دولتی تبدیل میشود و اینکه چرا و چگونه کارکردهای آن تحت تاثیر تکنولوژی قدرت قرار میگیرد، پرسشهایی است که تلاش داریم در این پژوهش به مدد اندیشه لویی آلتوسر و از منظر نظریه «ایدئولوژی و دم و دستگاههای ایدئولوژیک دولت» برای آنها پاسخ مناسبی بیابم. در این پژوهش سعی بر آن است که نشان دهیم نظام آموزشی، خاصه نهاد دانشگاه در ایران تحت تاثیر تکنیکهای قدرت و نهادهای دولتی چه تغییراتی پیدا میکند و این نوع تغییرات چگونه و در چه سطوحی صورت میپذیرد.
خلاصه ماشینی:
"اول اینکه، ارائه تعریفی دقیق و تام از یک مفهوم مانند ایدئولوژی خود بهنوعی گرفتار آمدن در تعریفی ایدئولوژیک و بسته از یک مفهوم آنهم بدون در نظر آوردن زمینۀ آن است، دوم اینکه، ایدئولوژی دارای وجود و عینیت تاریخی است که برساخته از ایدهها و بازنماییهایی است، که نه هستی ایدهآل بلکه هستی مادی دارند (همانطور که وی در مدعای دوم در باب ایدئولوژی آنرا توضیح میدهد) و سوم، خط تمایزی است که آلتوسر میان رابطۀ علم (حقیقت) و ایدئولوژی (توهم و خیال) برقرار میکند و بدان اهمیت ویژهای میبخشد که از قضا برای این پژوهش و رابطۀ میان دانشگاه و دانش با مسئلۀ ایدئولوژی نیز مهم تلقی میشود.
یعنی ایدئولوژی سوژه را مورد خطاب و «استیضاح» قرار داده یا او را به اصطلاح فرا میخواهند، چرا که «ایدئولوژی فقط بهواسطه و برای سوژها وجود دارد» که به میانجی آن، فرد (بهعنوان سوژۀ آگاه و شناسنده) از خود واکنشهایی «بازشناختی» 1 و ایدئولوژیک نشان میدهد و در وهلۀ بعدی، آن نوع از آگاهی که سوژه را بر میسازد و معرفتی که در این فرآیند نصیب او میشود - که او به میانجی آن دست به عمل (کنش) میزند - چیزی نیست جز همان «دژشناخت»، یا آگاهی (شناختی) که بهنام حقیقت و بهوسیلۀ ایدئولوژی «تحریف» یا دستکاری شده است، که فرآیند و حاصل این دستکاری تنها برای تولید «دژشناخت» بهمنظور باژگون جلوهدادن (بازنمایی) حقیقت در چارچوب ایدئولوژی است (Althusser, 1971: 261-270)."