چکیده:
از کلمات لغویان استفاده میشود
که معنای اصلی «وحی» انتقال
پنهانی است؛ همانگونه که در
اصطلاح، تفهیم اختصاصی احکام و
معارف از جانب خدا بر بندگان
خاص خویش برای هدایت مردم
است، که مخصوص انبیا علیهمالسلام
میباشد.
کلام» هم در لغت، اصوات پی
در پی و دارای معناست، ولی
«کلام الهی» لفظی و مانند کلام
آدمیان نیست؛ چرا که خداوند
دارای شکل و هیأت و اعضا و
جوارح نیست و قایم بر هوا یا
اجسام دیگر نمیباشد، اگرچه
ممکن است جسمی تجلی گاه کلام
خدا باشد.
کلام خداوند نفسی هم نیست،
زیرا غیر از علم چیز دیگری به نام
کلام نفسی منشأ کلام نخواهد بود.
میتوان ادعا کرد که تکلم
الهی (سخن گفتن) از صفات فعل
است، اما کلام الهی در مواردی که
پیامبران مورد خطابند، همان
حقایق و معارف الهی است که بر
قلب آنها القا میشود و از طریق
علم حضوری قابل درک است.
البته حقیقت کلام الهی (وحی
رسالی) برای ما قابل درک نیست؛
زیرا اختصاص به انبیا دارد، اگرچه با
دلایل و براهین قاطع به وجود آن
میتوان پی برد.
خلاصه ماشینی:
3 رابطه وحی و کلام الهی اگرچه «کلام الهی» در لغت به معنای اصوات و حروف پی در پی و حامل معنا و مفهومی برای مخاطب است، ولی معنای کلام منحصر به همین نمی شود، بلکه می توان گفت: «کلام» عبارت است از: ابراز و اظهار افکار و منویاتی که در باطن وجود دارند، به هر وسیله ای که ممکن باشد 4 و بلکه هرچیزی را نیز که علامت و نشانه شیء دیگری باشد و دلالت بر وجود آن کند، می توان «کلام» نامید.
«کلام الهی هرگز مانند کلام آدمیان نیست تا صوتی در حنجره ایجاد گشته، در حالی که بر مخارج حروف تکیه کرده، از دهان خارج شود و دلالت های آن بر معنا اعتباری و وضعی باشد; چرا که شأن خدای تعالی اجل و منزه تر از آن است که با دستگاه های جسمانی تجهیز شود، یا محمدباقرمجلسی،پیشین،ج4،ص150 همان، ج 92، ص 118 علامه حلی، نهج الحق، همان ابراهیم امینی، پیشین، ص 21 قاضی عبدالجبار، همان، ص 532 این که با دعاوی وهمی و اعتباری کمالی پیدا کند، در حالی که می دانیم: ;لیس کمثله شیء; اما خدای متعال در آیه شریفه «و ما کان لبشر آن یکلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوحی باذنه ما یشاء انه حکیم علیم» (شوری: 51) حقیقت تکلیم را برای شأن و فعل خود (= کلام) اثبات کرده است، اگرچه معنای عادی و معهود تکلم آن گونه که بین افراد جریان دارد از آن نفی شده است.