چکیده:
در این مقاله افزون بر ارائه تفسیر خاصی از ذات گرایی، مبانی و نتایج آن نیز در منطق سنتی روشن خواهد شد. از این رو، ارتباط ماهیت و ذات گرایی مورد توجه قرار گرفته و از رهگذر ارتباط تنگاتنگ ماهیت با تعریف، ارتباط محکم تعریف و ذات گرایی بیان شده، سپس با توجه به انواع تعریف، انواع ذات گرایی نیز بررسی شده است. آنگاه با توجه به این مسئله، ذات گرایی در اعراض لازم، ذاتی باب برهان، بسایط و دیگر مقوله های مشابه بررسی شده و دشواری های آن مورد بحث قرار گرفته است. سرانجام، با برشمردن مبانی و نتایج ذات گرایی، ادعا شده که نه تنها همه فیلسوفان و منطق دانان مسلمان ذات گرا نیستند، بلکه برخی از آنان، همچون پیروان حکمت متعالیه دست کم براساس مبانی مسلم خود، همه یا پاره ای از مبانی و یا نتایج این ذات گرایی را نپذیرفته و بسیار با آن مخالف اند.
The present study gives a particular account of essentialism and sheds light on its foundations and consequences in classical logic. It pays heed to the relationship between essence and essentialism، explaining hereby the close relation between essence and definition and the intimate relation between definition and essentialism. Given (various) kinds of definition it assesses (various) kinds of essentialism plus with essentialism in indispensable accidents، the essential in demonstration، simple (entities) etc. discussing their complicated dimensions. After enumerating the foundations and consequences of essentialism، it claims that not every Muslim philosopher and logician is an essentialist; instead some of the Muslim philosophers such as the followers of transcendental theosophy are (based on their own indisputable principles) strongly opposed to all or some of the foundations or consequences of essentialism.
خلاصه ماشینی:
"آنچه اینک مهم است، رسم است؛ چرا که قوام رسم به اعراض است و به استناد آن، میتوان ادعا کرد میان ذاتگرایی و رسم، نسبتی نیست؛ اما همانگونه که در جای دیگر توضیح داده شده است (رضایی، 1394، ص51-53)، تعریفهای رسمی هم میتوانند به نحو غیر مستقیم بیانگر ذات بوده و دارای همان منزلتی باشند که حد دارد: «فیکون هذا التعریف تعریفا یقوم فی الحقیقه مقام الحد و بالجمله یکون دلاله علی معنی ذات الشیء بتوسط حال من أحواله فلایجب أن یقصر عن الدلاله علی ذاته بتوسط ألفاظ موضوعه لمقوماته لأنه لا افتراق بینهما فی توصیل الذهن إلی حاق الشیء» (ابنسینا، 1405، ص37).
هرچند در دیدگاه ارسطویی، یک موجود طبیعی از اجزای ذاتی بسیاری تشکیل شده است، اما میتوان آنها را به دو جزء اصلی کاهش داد که جنس و فصل قریب باشند و در واقع، این دو جزء، نه تنها عصاره تمامی اجزای دیگر هستند، بلکه بیانگر کمال آن اجزا نیز هستند.
بر این اساس، میتوان مدعی شد که تفسیر مورد نظر از ذاتگرایی، به ذاتگرایی اسمی (بنابر تفسیر بغدادی و جان لاک) فروکاسته شده و دیگر توانایی حکایتگری از حقیقت اشیا را ندارد؛ یعنی بنابر این تفسیر، ماهیت، نه خود عینیت دارد و نه تعریف حقیقی میپذیرد و آنچه وجود دارد، خارج از قلمرو نظام تعریف است؛ زیرا قوانین منطق، براساس نظام دوگانه مادی و صوری و دستهبندی مفاهیم ماهوی شکل گرفته و آنها در مورد امور غیرماهوی کاربرد ندارند؛ مگر بر اساس تعمیم قوانین منطق به امور غیر ماهوی (همانگونه که بنیانگذار حکمت متعالیه کوشیده است) یا یافتن راهکار دیگری، مثل علم حضوری."