چکیده:
ﻧﻈﺮﯾﮥ ﻓﻄﺮت در اﻧﺪﯾﺸﮥ ﻣﺘﻔﮑﺮﯾﻦ ﻣﺴﻠﻤﺎن ﻫﻤـﻮاره ﻣـﻮرد ﺗﻮﺟـﻪ ﺑـﻮده اﺳـﺖ؛ در اﯾـﻦ ﻣﯿـﺎن ﺣﮑﻤﺖﻣﺘﻌﺎﻟﯿﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻃﺮح ﻗﺮآن ـ ﺑﺮﻫﺎن ـ ﻋﺮﻓﺎن، وﺟﻮه ﻣﺘﻔﺎوﻧﯽ ﺑﺪان ﺑﺨﺸﯿﺪه اﺳﺖ ﮐـﻪ ﻣﻨﺠﺮﺑﻪ اﺳﺘﺤﮑﺎم در ﻣﻔﺼﻠﺒﻨﺪی ﻧﻈﺮﯾﮥ ﻣﺬﮐﻮر ﺷﺪه اﺳـﺖ. در ﺑـﯿﻦ ﺣﮑﻤـﺎی ﺻـﺪراﯾﯽ، ﻋﻼﻣـﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﺋﯽ(ره) و اﺳﺘﺎد ﻣﻄﻬﺮی ﻧﻈﺮﯾﮥ ﻓﻄﺮت را ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ در ﺛﻤﺮات ﻓﻌﻠﯽ و ﻓﮑﺮی، ﺑﻠﮑـﻪ ﻣﺒﺘﻨـﯽ ﺑﺮ ﻇﺮﻓﯿﺘﻬﺎی ﻋﺮﻓﺎﻧﯽ ﺣﮑﻤﺖﻣﺘﻌﺎﻟﯿﻪ ﻣﻮرد ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻗﺮار دادﻧﺪ. ﺑﺪﯾﻦﻣﻌﻨﺎ ﻓﻄﺮت ﺑﻪﻟﺤﺎظ وﺟﻮدی ﯾﮑﯽ از وﺟﻮه ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻣﺤﻤﺪﯾﻪ(ص) ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ آن را در ﻧﻔﻮس ﺟﻬﺖ ﺗﮑﻮﯾﻦ ﺻﺒﻐﮥ اﻟﻬﯽ ﻗﺮار داده اﺳﺖ؛ ﻃﺒﻖ ﺗﻘﺮﯾﺮ ﻋﻼﻣﻪ و ﻣﻄﻬﺮی، ﺑﻪ واﺳﻄﮥ ﻓﻄﺮت، ﺷﻮق و ﻋﺸـﻖ ﺑـﻪ ﮐﻤـﺎل ﻣﻄﻠﻖ و ﻣﻄﻠﻖ ﮐﻤﺎل در ذات ﻣﻮﺟﻮدات ﻧﻬﺎده ﺷﺪه اﺳﺖ. اﻧﺴﺎن ﺑﻪ واﺳﻄﮥ ﻗﻮة ﻧﺎﻃﻘﻪ، ﺑـﺎﻻﺗﺮﯾﻦ ﻣﺮﺗﺒﻪ از ﻓﻄﺮت را داراﺳﺖ ﺗﺎ ﺣﺪی ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺎ ﻓﻄﺮت ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻪ درﺟﮥ اﺗﺤﺎد ﺑـﺎ ﺣﻘﯿﻘـﺖ ﻣﺤﻤﺪﯾﻪ(ص) ﻧﺎﺋﻞ ﺷﻮد. از ﺳﻮیدﯾﮕﺮ ﻓﻄﺮت، ﻧﻘﺶ وﺟﻮدی در ﻓﻌﻞ و ﻓﮑﺮ اﻧﺴـﺎن و ﺟﺎﻣﻌـﻪ ﻧﯿﺰ دارد؛ ﭼﻪ اﯾﻨﮑﻪ ﻫﺮ ﮐﻨﺶ اﻧﺴﺎﻧﯽ و اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﻘﺮون ﺑﻪ ﺷﻮق ﺑﻪ ﮐﻤـﺎﻻت ﻣـﯽ ﺑﺎﺷـﺪ ﮐـﻪ در ﺣﺎﺷﯿﮥ ﻓﻄﺮت ﭘﺎ ﺑﻪ ﻋﺮﺻﮥ ﺟﻬﺎن اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻧﻬﺎده و زﯾﺴﺖ ﺟﻬﺎن را ﺷـﮑﻞ ﻣـﯽ دﻫـﺪ. ﭘﺮﺳـﺶ ﻣﻘﺎﻟﻪ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﻼﻣﻪ و اﺳﺘﺎد ﻣﻄﻬﺮی ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻇﺮﻓﯿﺘﻬﺎی ﻧﻈﺮی ﺣﮑﻤﺖ ﻣﺘﻌﺎﻟﯿﻪ ﭼﮕﻮﻧـﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﻣﺒﺎدی وﺟﻮدﺷﻨﺎﺧﺘﯽ ﻓﻄﺮت را ﺑﺎ ﺛﻤﺮات اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ آن ﭘﯿﻮﻧﺪ زده اﻧﺪ؟ در اﯾـﻦ ﻧﻮﺷـﺘﺎر از روش ﺷﻨﺎﺳﯽ ﺑﻨﯿﺎدﯾﻦ اﺳﺘﻔﺎده ﺷﺪه اﺳﺖ؛ ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ ﻣﺒﻨﺎی ﻧﻈﺮی ﻧﻮﺷﺘﺎر ﻣﺘﮑﯽ ﺑﺮ ﻧﻈﺮﯾـﮥ ﻓﻄـﺮت در ﺣﮑﻤﺖ ﻣﺘﻌﺎﻟﯿﻪ و ﭼﺎرﭼﻮب روﺷﯽ آن، ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ روش ﺷﻨﺎﺳﯽ اﺟﺘﻬﺎد ﻣﺘﻮﺳﻂ اﺳﺖ ﮐـﻪ در ﭘﯽ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﻣﺴﯿﺮ ﺗﺤﻠﯿﻠﯽ ﻋﻼﻣﻪ و اﺳﺘﺎد ﻣﻄﻬﺮی ﭘﯿﺮاﻣﻮن ﺳﺆال ﻓﻮق ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.
خلاصه ماشینی:
علامه محمد حسین طباطبائی(ره ) نتایج و ثمرات اجتماعی فطرت را به صورت مبسوطی در تفسیر جامع المیزان مورد توجه قرار داده اند؛ بدینسان علامه نقش فطرت را، نه فقط در تعلق ذاتی انسان به خداوند متعال (فطرت الهی)ـ که در سنت فلسفۀ اسلامی بعد از فارابی یعنی از رسائل اخوان الصفا تا صدرالمتألهین و متفکرین معاصر خصوصا متأثرین از ابن عربی مورد تأکید بوده است ـ بلکه در ساحت تبیین ثمرات این مخلوق ذاتی حق تعالی، در مراتب گوناگون انسانی و جهانهای اجتماعی مورد توجه قرار میدهد.
از سوی دیگر، علاوه بر شاگردان علامه ، نگاه به فطرت به عنوان پایه ای در اصول آنتولوژی اسلام در اندیشۀ حکیم شاه آبادی (ره ) نیز در کتاب شذرات المعارف (١٣٨٦) و الانسان و الفطره فی رشحات البحار(١٣٦٠) و همچنین در رویکرد شاگرد ایشان ، امام خمینی(ره ) در کتاب شرح چهل حدیث (١٣٨٠) نمود داشته است (که البته این مسیر نیز در اندیشۀ استاد مطهری مؤثر بوده چرا که او در طرح مباحث معرفتی خویش ، علاوه بر علامه از نظام فکری امام نیز کاملا تأثیر پذیرفته و این امر در نظریۀ فطرت نیز مشهود است )؛ امام خمینی(ره ) گرچه با وساطت حکیم شاه آبادی لکن در نگاه به فطرت همان توجه به تعلق الهی و توحیدی انسان را برجسته نموده و لوازم فعلی و فکری آن را تحلیل کرده اند (١٣٨٠: ١٨٥).