چکیده:
سیدقطب ازجمله متفکرانی است که به کلامی بودن مسئله حکومت دینی اعتقاد دارد و میکوشد مبانی کلامی حکومت دینی را از منظر روایات و آیات قرآن بیان کند. وی معتقد است: حق حکومت کردن و وضع قوانین در جامعه اختصاص به خداوند دارد و اگر جامعه بر اساس این قوانین اداره نشود دچار جاهلیت است. سیدقطب تنها راه نجات از جاهلیت را برپایی حکومت دینی و اجرای قوانین الهی در جامعه میداند. وی معتقد است: بر اساس این مبانی کلامی، مشروعیت حکومت دینی در صورتی حاصل میشود که حاکم آن بر اساس آراء مردم انتخاب شود. با بررسی مبانی کلامی، که سیدقطب در زمینه حکومت دینی بیان کرده است، مشخص میشود که نظریه وی در زمینه مشروعیت سیاسی حکومت دینی با مبانی کلامی مقبول وی متناسب نیست. این مقاله با روش تحلیلی ـ توصیفی به دنبال بررسی رابطه مبانی کلامی سیدقطب در زمینه حکومت دینی با نظریه وی درباره مشروعیت حکومت دینی است.
خلاصه ماشینی:
"وی با بیان اینکه حاکمیت یکی از صفات اختصاصی خداوند است، اعتقاد دارد: بحث از حاکمیت شریعت و جدا نبودن دین از سیاست، یک بحث اعتقادی و کلامی است و نمیتوانیم آن را یک بحث فرعی فقهی بدانیم (سیدقطب، 1387، ص 275)؛ زیرا اگر کسی قایل به جدایی دین از سیاست شود در واقع، سلطنت خداوند را مختص آسمانها و جهان آخرت دانسته است، و اینکه خداوند حق ندارد در نظام بشری و زندگی اجتماعی دخالت کند، و ما با میل خود و بدون نیاز به قوانین الهی در این زمینه عمل میکنیم (همان، ص 203).
سیدقطب در مقام بیان ارکان دین جامع، معتقد است: تنها دینی جامع است که علاوه بر رکن «اعتقاد»، «شعائر و عبادت»، از رکن سومی به نام «حکم و نظام زندگی» هم برخوردار باشد و بین این سه رکن، همبستگی وجود داشته باشد؛ زیرا رکن اعتقاد باید موجب پدید آمدن شعائر تعبدی در زمینه حیات فردی انسان و همچنین تعیین برنامهای مشخص برای زندگی اجتماعی شود (سیدقطب، 1387، ص 200).
با توجه به آنچه گفته شد، میتوان چنین نتیجه گرفت که ظاهرا سیدقطب معتقد است که منشأ مشروعیت حکومت «انتخاب مردم» است، اما به نظر میرسد که وی انتخاب مردم را به عنوان یک منبع و منشأ مستقل از شریعت قبول ندارد؛ زیرا وی تأکید فراوانی بر این مطلب دارد که حق حکومت کردن تنها به خداوند اختصاص دارد و مردم حق حکومت کردن بر یکدیگر را ندارند (سیدقطب، 1389، ج 3، ص 1076)."