خلاصه ماشینی:
"برگشت و نگاهش کرد زن مسن چیزی گفت و با نگاه خیابان را نشان داد.
زن جوان از توی کیف دستیاش کارتی بیرون کشید و با چند قدم فاصله از زن مسن،کنار دکه تلفن عمومی ایستاد.
بعد رو به مردها پرسید:جا دارین؟ بعد یکی دو قدم تلوتلو خورد و دوباره پشتش را به دیوار داد و ایستاد.
زن جوان بازویش را از دست او بیرون کشید و رو به مردها زیر لب چیزی گفت.
یکی از مردها به در دکه تلفن تکیه داد و با لبخند به زنها خیره شد و زیر لب چیزی به بقیه گفت.
زن مسن با صدایی که یک مرتبه بلند شده بود،زن جوان را رو به مردها هل داد و گفت:"زودباش دیگه.
زن جوان کنارش، پشت به مردها خم شد و چیزی پرسید:دود را بیرون داد و با چشمهایی که به زور پلک میزد گفت:"قرارمون بود.
روسری زن مسن روی زمین زیر دست و پا افتاده بود."