چکیده:
افلاطون به عنوان برجسته ترین فیلسوف دوران باستان تاثیر شگرفی بر فرهنگ و تمدن دنیای غرب بر جا نهاده است. به ویژه آموزه ی عشق او در رساله ی مهمانی که ادبای اروپای رنسانس تا حد زیادی وامدار آن هستند. میلتون، آخرین و یکی از شاخص ترین چهره های رنسانس انگلستان و اروپا، از این قاعده مستثنی نیست به نحوی که تاثیر آموزه های افلاطون را می توان در جای جای آثار او مشاهده نمود. مقاله ی حاضر به بررسی تاثیر آموزه ی عشق افلاطونی بر میلتون، برداشت وی از این آموزه، و چگونگی کاربرد آن در یکی از آثار اولیه ی او، نمایش ماسک دار کومس، می پردازد. در نهایت، می توان نمایش نامه ی ماسک دار کومس را بازتاب تعاملات میلتون با محاورات افلاطون در باب عشق و پاکدامنی و زیبایی دانست که به بهترین وجه ممکن تاثیر اندیشه های افلاطون را بر این شاعر گرانمایه بازتاب می دهد.
خلاصه ماشینی:
بیتردید این نمایشنامه تا حد زیادی از محاورات افلاطون تأثیر پذیرفته است؛ بهطوری که میتوان این نمایشنامه را بهعنوان یکی از افلاطونیترین آثار میلتون تلقی کرد که در آن صورت چندان گزاف نخواهد بود اگر ادعا شود که گفتارهای این نمایشنامه چنان است که اگر افلاطون نیز میخواست در باب این موضوع دست به قلم ببرد، همینگونه مینوشت و بانوی پاکسرشت درواقع دیوتیمای دیگری است که با رموز عشق بهخوبی آشنا است.
سپس برادر بزرگتر با این استدلال که بانو انسانی عاقل و «غرق در حکمت» است و از آن رو که خرد اغلب خواهان انزوا است چه بسا که وی با خود خلوت کرده باشد، تلاش میکند برادر کوچک را تسلا بخشد: به تصویر صفحه مراجعه شود در اینجا میلتون همچون افلاطون در محاورۀ فایدروس (1319، بند 249)، روح را به پرندهای تشبیه میکند که خود را برای پرواز در مسیر زیبایی مطلق و بهسوی کمال عشق که جز کسب فضیلت و حکمت نیست مهیا میسازد.
برادر بزرگتر سخن خود را چنین ادامه میدهد: به تصویر صفحه مراجعه شود این نوع بیان میلتون مبتنی بر این دیدگاه دوگانهنگر افلاطون است که «روح در مرتبهای بالاتر از جسم قرر دارد: جسمی که در بهترین حالت ابزار روح و در بدترین حالت زندان آن است» (154& Hutton, 1998: Baldwin).
بانوی نمایشنامۀ میلتون نیز یکی از همین عشاق حکمت است که به مشاهدۀ صورت حقیقی عفت رسیده است: به تصویر صفحه مراجعه شود این همان دیدگاه افلاطونی است که بر مبنای آن، آرمان فضیلت چنان ناب و پاک است که میتوان به مشاهدۀ آن رسید: «کسی که در راه عشق پیش رود...