چکیده:
مطالعات نشان میدهد که توجه معطوف به خود(در خود فرو رفتگی)میتواند به طور
مساوی توسط تجارب مثبت و منفی ایجاد شود.جهت توجیه این فرآیند، رویکردهایی که مربوط
به روان شناسی اجتماعی و گشتالت بودند، در این مقاله مورد بحث و بر رسی قرار
گرفتند.همچنین رویکردی جدید که مرتبط با اصل تعادل در ذهن میباشد، توضیح داده شده
است.با توجه به این مطالعات، دلالتهایی مربوط به تشخیص و درمان اختلالات روانی در
سطوح فردی و خانوادهگی مورد بحث قرار گرفته است.از بعدی دیگر و در سطحی وسیعتر، در
این مقاله تفسیر این یافتهها برای معرفت شناسی مورد بر رسی قرار میگیرد.
خلاصه ماشینی:
"به عبارت ساده تر تا چه حد رابطه تعادل خود با دیگران و تعادل جنبههای مختلف خود بهم بریزد (بسیار جالب است که توجه کنیم این نظریات چگونه ذهن ما را به این نکته سوق میدهد که انسانها(چه فقیر و چه غنی)حتی در غم و شادی خود در تسخیر یکدیگرند ضمن اینکه اهل نظر را که به سر چشمههای وحی فکر میکنند در مورد این نکته بسیار با اهمیت قرآنی به تامل و تعمق وا میدارد که چگونه انسانها به طور متعادل یکدیگر را تسخیر میکنند؟ 1 و صد البته میتوان بحثهای بسیار جدی و جالبی را در مورد عدالت حاکم بر جهان خلقت را مطرح کرد که در این مقاله فرصت و مناسبت آن نیست)در اینجا شاید نگاهی عمیق به دید گاه شخصیت شناسان در مورد تکوین خود{L (FLES) L}موضوع را به طور جالبی بحث انگیز تر کند.
ب-بهر حال پاسخ به این سوالات هر چه باشد، یک نکته مسلم است که این یافتهها در مورد چگونگی تاثیرات مساوی تجارب منفی و مثبت بر ایجاد در خود فرو رفتگی، اهل نظر و تامل را به سمت سخنان میشل فوکو فیلسوف معاصر جلب میکند که نه تنها یافتههای روانکاوی و مردم شناسی محدودیتهایی را بر معرفت شناسی انسان وارد میکنند (فوکو، اثر ضمیران 1381)بلکه کنشهای مختلف ذهن و پردازش اطلاعات، ادراک ما را از رنج و لذت در جهانی که زندگی میکنیم مقید مینماید عواملی نه تها نشئث گرفته از فرهنگ و شرایط اجتماع بلکه کنش های مختلف سطوح نا متعادل ذهن، ادراک ما را از تجارب منفی و مثبت متاثر میسازند."