خلاصه ماشینی:
"ماییم و دریای کرمت یا بابالحوائج حنانه صادقی تقویم، روی سیاهترین برگههای خود ورق میخورد و به هزار و چهارصد سال پیش بر میگردد؛ به شبی که غم، به شبنشینی کوچههای تاریک کاظمین آمده است!
مرگ در قالب تعارف خرما تقدیم امام موسی کاظم(علیه السلام) میشود...
میخواست زلال حضور امام کاظم(علیه السلام) را از تشنگان هدایت دریغ کند، غافل از آنکه نه میتوان دریا را زندانی کرد و نه میشود کهکشان را در تنگنا گذاشت.
هارون وقتی اینها را فهمید که خشم، ذره ذرة وجودش را فراگرفت و در آتش افروختة آن، تمام مکر و زیرکی خود را از دست داد؛ آخر امام، حقیقت محضی است که آگاهیاش بر همة خلایق سیطره افکنده و حتی با شهادت خود، فرو ریختن قدرتهای پوشالی را رقم میزند!
ما زندانی زنجیری نفس خویشیم؛ گذشتن از غضب را به ما بیاموز تا عقل الهی رهنمون تصمیمهایمان گردد، ای کاظم آلمحمد(صلی الله علیه)!"