چکیده:
نظام حکومتی افغانستان در تاریخ سیاسی خود همواره نظامی ناپایدار و بی ثبات بوده است. در طول شکل گیری کشور افغانستان، پشتون ها همواره بر کشور حکم رانده و قدرت در دست پشتون ها (شاخه درانی ها، غلزایی ها، بارکزی ها و...) متمرکز بوده است؛ اما تحولات چهار دهه اخیر افغانستان به ویژه پس از شکست ارتش سرخ شوروی در افغانستان و شکل گیری دولت مجاهدین اسلامی موجب شد سایر اقوام (تاجیک، هزاره و ازبک) در کنار قوم پشتون در ساختار قدرت مشارکت داشته باشند. شاید یکی از دلایل اصلی شکل گیری طالبان به این امر مرتبط باشد که پشتون ها به دلیل حضور 250 ساله خود در قدرت، راضی به حضور سایر قومیت ها در قدرت نبودند و به همین دلیل هم نظام های سیاسی در افغانستان عموما ناپایدار، شکننده و ضعیف هستند؛ به ویژه که افغانستان جزو معدود کشورهایی است که نظام های سیاسی مختلفی را از نظام پادشاهی، جمهوری سلطنتی و نظام کمونیستی گرفته تا دولت مجاهدین اسلامی، امارت اسلامی طالبان و نظام سکولار ـ لیبرال غربی تجربه کرده است. با توجه به این که نظام ریاستی نتوانست زمینه ثبات سیاسی را در افغانستان به وجود بیاورد و اختلافات قومی و جناحی تشدید شد، برخی تغییر نظام سیاسی برای ایجاد توازن در ساختار قدرت ـ به نحوی که همه اقوام در قدرت مشارکت داشته باشند ـ را ضروری می دانند؛ به ویژه که پست های حکومتی و کارگزاران نهادهای قدرت نه بر اساس شایستگی، بلکه بر پایه تقسیم قدرت بین دو جناح و عبور از بحران صورت گرفت.
خلاصه ماشینی:
"با توجه به اینکه نظام ریاستی نتوانست زمینه ثبات سیاسی را در افغانستان بهوجود بیاورد و اختلافات قومی و جناحی تشدید شد، برخی تغییر نظام سیاسی برای ایجاد توازن در ساختار قدرت ـ به نحوی که همه اقوام در قدرت مشارکت داشته باشند ـ را ضروری میدانند؛ بهویژه که پستهای حکومتی و کارگزاران نهادهای قدرت نه بر اساس شایستگی، بلکه بر پایه تقسیم قدرت بین دو جناح و عبور از بحران صورت گرفت.
com مقدمه پس از سقوط طالبان از قدرت و تشکیل افغانستان جدید در سال 2001، «نظام ریاستی» بهعنوان نظام سیاسی افغانستان تعیین شد تا میان گروهها و اقوام مختلف، وفاق و یکپارچگی ایجاد کند؛ اما با وجود برگزاری سه دوره از انتخابات ریاستجمهوری و دو دوره انتخابات پارلمانی، هنوز جامعهپذیری سیاسی و روند دولت ـ ملتسازی در این کشور در وضعیت نامطلوبی قرار دارد و اختلافات قومی و سیاسی در درون حکومت وحدت ملی، مانع ایجاد ثبات و پایداری نظام سیاسی جدید در افغانستان شده است.
هر چند همین متغیر (قوممحوری) میتواند در نظام پارلمانی نیز چالشبرانگیز باشد؛ اما نکته مهم این است که تعدیل اختیارات رئیسجمهوری و تعریف پست صدراعظمی در قانون اساسی افغانستان مطابق با توافقات تشکیل دولت وحدت ملی میتواند یک راهکار عملی برای برونرفت از بحران سیاسی باشد.
پشتونها برای کسب قدرت حداکثری خواهان نظام ریاستی هستند و سران سیاسی پشتون بر این باورند که افغانستان برای گذر از بحرانهای جاری به سوی ثبات، نیازمند حکومت مرکزی قدرتمند است و تنها نظام ریاستی میتواند چنین حکومتی را بهوجود آورد؛ بهویژه که جامعه پشتون به دلیل بهرهمندی از آیین پشتونوالی و دستورالعملهای آن از انسجام بیشتری نسبت به تاجیکها برخوردار هستند."