چکیده:
تصور رایج درباره وضعیت پوشش زنان پس از انقلاب اسلامی نزد اغلب منتقدان سیاستهای حجاب این است که طی سه دهة اخیر، نظام سیاسی صرفا با تکیه بر سازوکارهای سرکوب به تحمیل پوشش دلخواه خود - پوششی که برگرفته از دستورات مندرج در متون دینی است - مبادرت ورزیده است؛ تصوری که با بدیهی فرض کردن سرکوب زنان در حوزة پوشش، نهتنها مکانیسمهایی را که در این زمینه عمل کرده از نوع سرکوب قلمداد میکند، بلکه بر آن است تا با توسل به گفتمان مخالف، مانع از پیشروی ساز و کارهایی شود که تا به امروز موانع چندانی بر سر راه خود تجربه نکردهاند. اما به نظر میرسد که مسئلهزا کردن نحوة پوشش زنان در دهة منتهی به انقلاب و پس از آن، اغلب به واسطه گفتمان و در گفتمان صورت گرفته است؛ آن هم نه صرفا یک گفتمان خاص، بلکه شبکهای از بهگفتماندرآوردنهای متنوع که ریشه در کانونهای مختلف تولید گفتمان و قدرت داشته است؛ به گونهای که گاه تلاش برای محو نشانههای رژیم پیشین بوده که حجاب را به گفتمان درآورده، گاه جنگ بوده که حجاب را در پیوند با گزارههای مربوط به ایثار و شهادت تحت تعقیب گفتمانی قرار داده، گاه پیچیدگی جمعیت و سعی در وقوف بر نظمپذیری خاص آن بوده که میل به فراهم آوردن دانشی از حجاب را زنده کرده و به تولید گفتمانی علمی دربارة آن منجر شده، و گاه هم نگرانی از اثرات تکنولوژیهای مولد حجاب بوده که سخنگفتن از آن در قالب گفتمان تهاجم فرهنگی را سبب گشته است و در این اواخر هم گفتمان جامعة مدنی و بعدتر، گفتمان خردتر مد بوده که حجاب را احاطه کرده است. در هر صورت یک چیز مسلّم است و آن اینکه حجاب در متن همین گفتمانها است که واقعیتی اجرایی پیدا کرده است و نه به واسطة ساز و کارهای سرکوب.
خلاصه ماشینی:
رویههای به گفتمان درآوردن نحوة پوشش زنان پس از انقلاب اسلامی 1 مطالعات جامعه ناختی ش همایون مرادخانی عضو هیأت علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه رازی )علمیـپژوهشی( دوره٢٤،شمارهیک:٢٠٣-١٧١ شاپا ٢٨٠٩-١٠١٠ نمایه در ISC دریافت ٩٥/١٢/٢٥ پذیرش ٩٦/٦/٢٥ چکیده تصور رایج دربارة وضعیت پوشش زنان پس از انقلب اسلمی نزد اغلب منتقدان سیاستهای حجاب این است که طی سه دهة اخیر، نظام سیاسی صرفا با تکیه بر سازوکارهای سرکوب به تحمیل پوشش دلخواه خود - پوششی که برگرفته از دستورات مندرج در متون دینی است - مبادرت ورزیده است؛ تصوری که با بدیهی فرض کردن سرکوب زنان در حوزة پوشش، نهتنها مکانیسمهایی را که در این زمینه عمل کرده از نوع سرکوب قلمداد می کند، بلکه بر آن است تا با توسل به گفتمان مخالف، مانع از پیشروی ساز و کارهایی شود که تا به امروز موانع چندانی بر سر راه خود تجربه نکردهاند.
اما به نظر می رسد که مسئلهزا کردن نحوة پوشش زنان در دهة منتهی به انقلب و پس از آن، اغلب به واسطه گفتمان و در گفتمان صورت گرفته است؛ آن هم نه صرفا یک گفتمان خاص، بلکه شبکهای از بهگفتماندرآوردنهای متنوع که ریشه در کانونهای مختلف تولید گفتمان و قدرت داشته است؛ به گونهای که گاه تلش برای محو نشانههای رژیم پیشین بوده که حجاب را به گفتمان درآورده، گاه جنگ بوده که حجاب را در پیوند با گزارههای مربوط به ایثار و شهادت تحت تعقیب گفتمانی قرار داده، گاه پیچیدگی جمعیت و سعی در وقوف بر نظمپذیری خاص آن بوده که میل به فراهم آوردن دانشی از حجاب را زنده کرده و به تولید گفتمانی علمی دربارة آن منجر شده، و گاه هم نگرانی از اثرات تکنولوژی های مولد حجاب بوده که سخنگفتن از آن در قالب گفتمان تهاجم فرهنگی را سبب گشته است و در این اواخر هم گفتمان جامعة مدنی و بعدتر، گفتمان خردتر مد بوده که حجاب را احاطه کرده است.