چکیده:
یکی از عمده ترین نظریاتی که در باب نحوهی حصول معرفت اخلاقی مطرح گردیده است، نظریه ی " شهود گرایی اخلاقی" است. به دلیل اهمیت این مسئله و خلا محسوس پژوهشی در زمینه وجود یک تحقیق جامع و تطبیقی پیرامون این موضوع، با سبکی نوین، سعی در کشف، استخراج و ارائه منسجم آرای پراکنده این دو اندیشمند، با استفاده از شیوه کتابخانه ای و روش توصیفی، تطبیقی و تحلیلی، شده است. در این پژوهش مفهوم شهود و شهودگرا بودن از منظر دیوید راس و ملاصدرا مورد بررسی قرار گرفته، در این مقاله به سوالات زیر پاسخگویی خواهد شد:
- معنی و مفهوم کشف و شهود در مقایسه دیدگاه های ملاصدرا و دیوید راس چیست؟
- مبانی معرفت شناسی شهود از منظر ملاصدرا و دیوید راس کدام است؟
از نتایج پژوهش، این است که می تواند با تبیین جایگاه رفیع کشف و شهود و تحلیل واقعیت معرفت زای آن،
ساحت های جدیدی در معرفت شناسی گشوده و در بررسی تطبیقی بین حکمت متعالیه و دیوید راس، دیدگاه های قریب الافق مهمی را در این مساله نشان داده و ابعاد آن را به صورتی روشن ارائه دهد و عنوان شده که شهودگرایی نظریه ای است که به موجب آن همه ی ابناء بشر، شخصا به صورت بالقوه قادر به درک و کشف حقایق اصیل بنیادین اخلاقی آن هم از رهگذر جنبه ای دیگر از فعالیت شناخته شده و معروف قوهی عقل یعنی جنبه ی غیراستنتاجی آن هستند.
خلاصه ماشینی:
همانطور که گذشت قائل شدن به تقرر عيني و خارجي حقايق اخلاقي و نقش گزاره هاي اخلاقي ما انسان ها در حاکي بودن از آنها و پرده برداشتن از آنها و تحويل ناپذيري و عينيت اين اوصاف اخلاقي ايده ي محوري شهود گرايان است .
اين از يک سو و از طرف ديگر، وصف اين ديدگاه به عنوان نگرشي توصيفي از آن رو درست و بجا است که از نظر آنها مفاهيم و گزاره هاي اخلاقي نيز کاملا حاکي و خبر دهنده از حقايق خارجي هستند و به سان آيينه اي تمام نما عين واقع را رو نمايي مي نمايند.
اما در اين ميان اين نظريه را نظريه اي طبيعت ناگرايانه نيز مي خوانند که اين خوانش به اين جهت است که از نگاه آنها به هيچ عنوان نميتوان گزاره ها يا اوصاف اخلاقي را به گزاره ها يا مفاهيم غير اخلاقي تحويل برد زيرا گزاره هاي اخلاقي مفاهيمي بسيط و بنابراين غير قابل تعريف و تحويل اند که تنها با سلاح شهود عقلاني ابناء بشر به صورت کاملا بي واسطه ، به چنگ مي آيند.
مي توان نهايتا اين مسئله را پذيرفت که شهود گرايي اصطلاحي است با معاني گوناگون و متفاوت با اين کاربرد محوري که اصول اخلاقي، اصولي شهودي اند به اين معنا که نميتوان براي وجود و صحت آنها برهان اقامه نمود.
اما وقتي به قواعد اخلاقي و چالش هاي پيش روي آنها نگاه مي کنيم و آن ها را با ساير حقايق بديهي مانند آنچه در رياضيات و هندسه وجود دارد مقايسه مي کنيم ، متوجه اين نکته مي شويم که ادعاي بديهي بودن قواعد اخلاقي چندان هم عاقلانه نيست .