چکیده:
ظهور مغولان در راس قدرت سیاسی، سبب تغییر نگرش جهان اسلام و بالتبع، فقهای امامیه در امر حکومت شد و آنان را واداشت تا به تغییر الگوی حکومت از «خلیفه اللهی» به «حاکم اسلامی» تن در دهند. پیش از حمله مغول، نفی مشروعیت هر حکومتی غیر از حکومت امام معصوم ع تقریبا نقطه مشترک میان دیدگاه اکثر فقهای شیعه بود و همکاری با آنان را در صورت ضرورت، تا حدی روا می شمردند که نافی این اصل نباشد که این نتیجه استیلای دیدگاه های کلامی بر فضای فکری فقهای شیعی بود، اما در دوران استیلای مغولان غیرمسلم، عواملی که موجبات دور بودن امامیه از قدرت مرکزی و استنکاف آنان از تایید و یا همکاری با آن می شد، عملا کاهش یافت و فقهای امامیه با پذیرش برخی وظایف امام معصوم در امر اداره جامعه و تحول در تعریف اصطلاح عدالت برای حاکمان اسلامی، عملا شرایط پیش آمده را به نفع گفتمان «تایید مشروعیت حاکمان سیاسی» پیش بردند.
Mughal Empire mastery in the political arena led to the Islamic world change of attitude and consequently change of Imāmiyeh jurisprudents’ attitude change in the issue of government and made them consent the pattern change of government from “Allah’s Successor” to “Islamic Ruler”. Before Mughal attack، all Imāmiyeh Shiite jurisprudents agreed upon the negation of legitimacy for any other government except the Infallible Imams’ government and any limited cooperation with such governments were merely allowed in case of obligation. Thus، this principle was not violated and this change of attitude lead to the mastery of theological viewpoints on the Imāmiyeh Shiite jurisprudents views. However، in the area of non-Muslim Mughal mastery، the factors of Imāmiyeh Shiite jurisprudents distance from central power and their reluctance to confirm and cooperate such an empire were really degraded and they accepted to shoulder the burden for carrying out some of the duties of infallible imams in the issue of ruling the society. They changed the definition of the term “Justice for Islamic Rulers” and directed the present condition of the time in favor of “Confirmation of Political Rulers’ Legitimacy” discourse.
خلاصه ماشینی:
"کلینی (۳۲۹-۲۵۸) روایت معروفی را در این باب از امامباقر(علیهالسلام) نقل میکند که در آن، هرگونه قیامی برای تشکیل حکومت پیش از قیام حضرت مهدی(علیهالسلام)، بهشدت نفی و از آن به حرکت طاغوت تعبیر شده است (کلینی، ۱۴۰۷، ۲۹۵) 2 و شیخ صدوق (۳۸۱-۳۰۶) نیز همکاری با حکومتهای غیرمشروع را بهمنزلۀ تأیید آنان تلقی کرده و روایتی در نهی شدید آن نقل کرده است؛ زیرا تنها حکومت مشروع از دیدگاه آنان، حکومت امام معصوم(علیهالسلام) است (صدوق، ۱۴۰۶، ۲۶۰).
۲. پذیرش برخی وظایف امام معصوم(علیهالسلام) از سوی فقهای جامعالشرایط پس از سقوط دولت عباسیان و با حضور مغولان در عرصۀ سیاسی جهان اسلام و آزادی نسبی گروههای فکری مختلف برای حضور در این فضا، فرصتی ایجاد شد تا شیعیان بتوانند فارغ از بحثهای کلامی و بهمنظور مطرحکردن ایدهها و دیدگاههای خود، حضور پرثمرتری در جامعه برای خود رقم بزنند.
حساسیتهایی که عباسیان در دوران حکومت خود علیه آنان ایجاد کرده بودند، با سقوط این سلسله، از میان رفت و تحولات ایجادشده در جامعۀ اسلامی خطر تضعیف پایههای اعتقادی و کلامی شیعه را نسبت به گذشته کاهش داد؛ ازاینرو عالمان شیعی با خاطری آسوده از اینکه با پذیرش شخص غیرمعصوم در جایگاه حاکم اسلامی، ضرری به دیدگاههای کلامی خود نزدهاند، در راه بهرهگیری از فرصت پیشآمده و در جهت ابراز عقاید و گسترش اندیشههای خود، برای نزدیکشدن به دستگاه حاکم کوشیدند و به تبلیغ اندیشههای خویش پرداختند."