چکیده:
پس از فروپاشی فرهنگ کورا-ارس در دورهی مفرغ قدیم، در دورههای پسین (دوران مفرغ میانی و جدید، هزارهی دوم ق.م.) فرهنگ کوچنشینی مشترک و فراگیری در مناطق شمالغرب ایران، ماورای قفقاز و شرق آناتولی رایج میگردد. در شمالغرب ایران با توجه به گاهنگاری ارائه شده در دورهی مفرغ میانی، دو نوع سنت سفالگری مشخص وجود دارد؛ یکی از آنها به نام «ظروف سبک ارومیه»، که از هفتوانتپه لایهی VIB بهدست آمده است. براساس یافتههای باستانشناسی، آغاز این سنت از حدود 2200 ق.م. و خاتمهی آن در شمالغرب ایران و شرق آناتولی حدود 1300 ق.م. بوده و دامنهی انتشار آن از شمالغرب ایران و به اعتقاد برخی پژوهشگران از دشت قزوین (تپهی سگزآباد) تا ماورای قفقاز جنوبی و حوالی ارضروم در ترکیه میباشد. نوع دیگر سفال این دوره، شامل «ظروف خابور» میباشد. ظروف خابور در گسترهی بسیار وسیعی از غرب و شمالغرب ایران، شمال بینالنهرین، سوریه تا جنوب آناتولی منتشر شده و منطقهی ماردین بهعنوان دروازهی ورود سفال خابور به آناتولی مطرح میباشد. این نوع سفال در شمال بینالنهرین در میان سالهای (1900 تا 1600ق.م.) و در شمال-غرب ایران در دینخواهتپه با روش ترمولومنیسانس مابین 68 ± 2106 تا 58 ± 1684 ق.م. تاریخگذاری شده است. سنت سفالگری نوع خابور با شروع عصر مفرغ جدید از میان رفته و «سنت سفال نوزی» جایگزین آن گشته، اما سنت سفالی ارومیه در نواحی شمالغرب ایران، قفقاز و شرق آناتولی تا شروع عصر آهن ادامه مییابد. مقالهی حاضر در نظر دارد حوزهی انتشار سنتهای سفالی ارومیه و خابور، ویژگیهای درونمنطقهای، اشتراکات و روابط بین منطقهای در هزارهی دوم ق.م. را مورد مطالعه قرار دهد. نتایج پژوهش حاضر نشان میدهد فرهنگ-های دورهی مفرغ، بهویژه سنت سفال خابور بهواسطهی گسترش تجارت در این دوره حایز کمال اهمیت است. از همینرو شاهد گسترش فرهنگهای سفالی ارومیه و خابور در گسترهای از قفقاز، شرق ترکیه، شمال عراق، غرب و شمالغرب ایران در این دوره هستیم.
خلاصه ماشینی:
گــروه دوم ، شــامل مطالعــات منطقــه اي اســت کــه صرفــا بــه موضــوع ســفال خابــور و اروميــه در ســه منطقــه ي شــمال غرب ايــران ))١٩٦٥ ,Dyson(، )١٩٧٥ ,Burney ١٩٧٤ ,Hamlin(، )١٩٨١ ,EdWards(،(، (مقــدم ، ١٣٧٥)، شــرق ترکيــه (,luilingirogC ١٩٨٣) و (٢٠١١ ,zfıratO) و قفقاز (-Badal & ١٩٩٤ ,Stronach &Kohl &Badaljan ,aliyevBahs &Belli (،aliyev, 1997) Bahs(، )Avetisyan, 2003, &Smit &jan ٢٠٠١( پرداخته انــد.
گســترش برخــي از ايــن ظــروف منقــوش به خصــوص ظــروف خابــور، در محــدوده ي زمانــي و مکانــي محــدودي از شــمال غرب ايــران اتفــاق ميافتــد، امــا ظــروف منقــوش حســنلو VI و هفتــوان VI و گويتپــه C-D تقريبــا در حــوزه ي گســترش فرهنــگ کــورا-ارس ديــده ميشــود؛ از ســويي، بــا وجــود برخــي فرم هــا و نقــوش و رنــگ ســفال خاکســتري و بــا توجــه بــه لايه نــگاري ايــن محوطه هــا، به نظــر ميرســد کــه فرهنــگ کــورا-ارس بــدون اين کــه توســط گروه هــاي ديگــري منحــل و جايگزيــن آن شــده باشـد، در يـک سـير تکاملـي تدريجـي پيشـرفت و تکامـل يافتـه اسـت و در ايـن تکامـل ، فرهنگ هــاي بين النهريــن تأثيــر زيــادي داشــته اند (پورفــرج ، ١٣٨٠: ٢١٤-٢١٥)؛ امــا در مقابــل ، «برنــي» معتقــد اســت (٦٢-٤٧ :١٩٩٤ ,Burney): «احتمــال پيونــد ايــن نــوع سـفالي بـا مناطـق شـمالي در قيـاس بـا سـفال حسـنلو VII کـه دايسـون «سـفال نارنجـي منقــوش » خوانــده ، قويتــر به نظــر ميرســد».
آثــار ايــن زيرگونــه عمدتــا در مناطــق شــمالي و جنوبــي کوه هــاي قفقــاز مرکــزي، ماننــد محوطــه ي ورين -نــاور به دســت آمده انــد (٢٦٢ :٢٠٠٥ ,Smit)، (نقشــه ٢، شــکل ٢)؛ همچنيــن در منطقــه ي آغري-ايغديــر در شــرق ترکيــه کــه داراي فرهنــگ مشـترک بـا قفقـاز جنوبـي اسـت ، سـفال هاي زيرگونـه ي کارمير-بـرد ديـده شـده اسـت .