چکیده:
هنر در نزد سنتگرایان اهمیت ویژهای دارد؛ آنها هنر را به سه قسم قدسی، سنتی و مذهبی تقسیم میکنند و بر این باورند که هنر قدسی از خاستگاه الهی برخوردار است. از نگاه نصر، سماع و رقص هنرهایی قدسی به شمار میآیند. ولی پرسش اینجاست که کدام آیه یا روایت بر جواز سماع و رقص دلالت دارد؟ به دیگر سخن، آیا میتوان از ظاهر آیات و روایات به خاستگاه الهی آنها پی برد؟ ازآنجاکه هنر قدسی پیوندی عمیق با طریقتهای معنوی دارد، سعی شد تا با مراجعه به کتب صوفیه و با روشی توصیفی ـ تحلیلی به این مسئله پاسخ داده شود. یافتههای این مقاله گویای آن است که اگرچه صوفیه کوشیدهاند تا برای جواز سماع و رقص به آیات و روایاتی استناد ورزند و حتی به ایرادات مخالفان نیز پاسخ دهند، اما دلیل نقلی آنها خدشهپذیر است، زیرا ظاهر آیات بر جواز سماع و رقص دلالتی ندارد و محتوای روایات نیز با ایرادهای جدی مواجه است
خلاصه ماشینی:
(نصر، ١٣٧٥: ٨٣) با توجه به این توضیحات ، پرسـش ایـن اسـت : اگـر خاسـتگاه هنـر قدسـی خاستگاهی الهی است و سماع هنری مقدس است ، آیا آیه یا روایتی بر جـواز آن وجود دارد یا نه ؟ به دیگر سخن ، آیا از طریق ظاهر آیات و روایات مـیتـوان بـر قدسی بودن سماع استدلال کرد؟ برای دستیابی به پاسخ این پرسش ، چاره ای جز رجوع به منابع اهل تصوف نیست ، زیرا نصر معتقد است که میان هنـر قدسـی و فرقه های صـوفی ارتبـاطی تنگاتنـگ وجـود دارد.
(هجویری، ١٣٨٤: ٥٨٩) دشواریهای تعریف به همین جا پایان نمیپذیرد، زیرا مهم ترین مشکل در این باره آن است که آیا واژة مذکور بر آن صوت خوش اطلاق میگردد یا بر اسـتماع آن ؟ در این باره دو دیدگاه وجود دارد: ـ برخی چون شیخ عزالدین عبدالسلام معتقدنـد کـه سـماع عبـارت اسـت از صداهای خوش و نغمه های طرب انگیزی که از آنها کلامی مـوزون و مفهـوم بـه وجود میآید (کسنزان حسینی، ١٤٢٦، ج ١١: ٣١٧) ـ در مقابل ، برخی همچون غزالی، سماع را به گوش فرادادن به چنین صـدایی اطلاق کرده اند.
جواب این استدلال : هر غنایی در ازای دین خریـداری نمـیشـود و موجـب گمراهی از حق نیست بلکه اگر کسی آیۀ قـرآن بخوانـد تـا مـردم را از راه خـدا بازدارد، کار حرامی مرتکب شده است ، همان گونه که در مـورد یکـی از منافقـان چنین حکایت شده است که پیش نماز مردم شد و در نمازش فقط سورة عبس را / قرائت میکرد، زیرا پیامبر در این سوره مورد عتاب واقع شده است ، تا اینکه عمر کار او را به سبب اضلال و گمراهی که داشت حرام دید و قصـد قتـل او را کرد (غزالی، ١٤١٩، ج ٢: ٣٧٦).