چکیده:
اتحاد عالم و معلوم از مبانی مهم حکمت متعالیه است که ملاصدرا با الهام از فلاسفۀ نوافلاطونی آن را تبیین و اثبات کرده است. این اتحاد به دو مقام کثرت در وحدت و وحدت در کثرت تقسیم میشود و برهان تضایف یکی از مهمترین استدلالهای اثبات آن در مقام کثرت در وحدت است. این برهان سه نکتۀ اساسی دارد: وجود ادراکی موجود مجرد، معلوم بالذات نبودن موجودات مادی و اضافۀ عالم و معلوم. انتقادات احسائی نیز متوجه اینهاست. ازنظر احسائی بهدلیل فعلی بودن معنای ادراک، قدیم و نامخلوق شدن مادیات درصورت معلوم نبودن آنها و لازمۀ مبدأ اشتقاق بودن اضافۀ عالم و معلوم، برهان ملاصدرا با انتقادات اساسی مواجه است؛ باوجوداین، بهدلیل اتحاد عالم و معلوم در مقام کثرت در وحدت یا مقام ذات بودن این برهان، معلوم بالعرض بودن مادیات و معلوم بالذات بودن صورتهای علمی آنها و عدم لزوم میان مبدأ اشتقاق و نسبت اضافه، انتقادات احسائی مشکلات اساسی دارند.
The unity of the knower and the known is one of the fundamental principles of the transcendent theosophy، which Mulla Sadra explained and proved it by inspiration from the Neoplatonic philosophers. This unity is divided into the two orders of plurality in unity and unity in plurality، and the correlation argument is one of the most important proofs of it in the order of plurality in unity. This argument has three basic points: (1) the Perceptual existence of the abstract beings، (2) that the material beings are not essentially known، and (3) the correlation between the known and the knower. Ehsaee's criticisms are also focused on these very points. According to Ehsaee، Mulla Sadra's argument must be faced with some fundamental criticisms، because (1) there is a sense of act in the meaning of the perception، (2) if the material beings were not known they would be eternal and uncreated، and (3) the correlation between the knower and the known requires their division. Nevertheless، because the unity of the known and the knower belongs to the order of plurality in unity or because this argument is in the order of the essence، and because the material beings are accidentally known and their scientific forms are essentially known، and that correlation doesn’t necessarily followed by division، Ehsaee's criticisms have essential problems.
خلاصه ماشینی:
"قبل از تقریر برهان تضایف، توجه به این نکته ضروری است که از دیدگاه فلاسفۀ اسلامی، ازجمله ملاصدرا، متضایفان در وجود تکافو دارند؛ یعنی اگر یکی از آنها بالفعل باشد، احسائی تأکید میکند که نقادی او از مبانی ملاصدرا در اثبات اتحاد عالم و معلوم بهدلیل دشمنی نیست، بلکه بهدلیل ناسازگاری آن با براهین عقلانی و احادیث اهل بیت: است (احسائی، 1427: 1/338).
» (ملاصدرا، 1361: 227) انتقادات احسائی به این قسمت برهان چنین است: 1) برهان مذکور با قاعدۀ دیگر فلسفه ملاصدرا یعنی «بسیط الحقیقة کل الأشیاء» سازگاری ندارد؛ زیرا اگر استدلال به مجردات اختصاص داده شود، مادیات از شمول آن خارج میشوند؛ حالآنکه موجود بسیط شامل همۀ موجودات است و بهایندلیل، اتحاد عالم و معلوم برای او نیز جاری میشود؛ بهبیاندیگر، باتوجهبه اتحاد علمی علت با معلول ازنظر ملاصدرا، معلوم نبودن شیئی بهمعنای معلول نبودن اوست (احسائی، 1427 :1/320)؛ ازاینرو اگر موجودات مادی را طبق قاعدۀ بسیطالحقیقه معلول بدانیم، معلوم و معقول نیز خواهند بود؛ درمقابل لازمۀ معلوم ندانستن آنها ناسازگاری با قاعدۀ بسیط الحقیقه و معلول نبودن است؛ زیرا اتحاد علت با معلول یکی از مصادیق اتحاد عالم و معلوم است.
2) طبق قاعدۀ اتحاد عالم و معلوم، موجود عالم در مراتب مختلف ادراکی با معلومات خویش متحد است؛ ولی بحث این است که ازنظر ملاصدرا مادیات عالم و معلوم نیستند؛ زیرا این موجودات بهدلیل غایب و ظلمانی بودن، عالم به چیزی نیستند و بهایندلیل برای عالمی معلوم نیز نمیشوند؛ زیرا علم حضور موجود مجرد نزد موجود مجرد دیگری است (ملاصدرا، 1420: 70)؛ ازاینرو موجودات مادی بالذات تعقل نمیشوند، بلکه بهواسطۀ صورتهای علمی معلوم میشوند (ملاصدرا، 1981: 6/ 416)."