چکیده:
در نظام گفتمانی شوشی، گفتمان بیشتر تابع شرایط عاطفی و احساسی است که شوش گران از آن پیروی میکنند. به این معنا که این نظام گفتمانی مبتنی بر کنش کنشگران نبوده و معنای متن ٣٥ با توجه به رابطه شوشگران با عناصر پیرامون متن شکل میگیرد. دو نظام گفتمانی حسی - ادراکی و تنشی-عاطفی، به عنوان دو زیرمجموعه از نظام گفتمانی شوشی محسوب میشوند. در این دو نظام ، احساس و ادراک و تنشهای عاطفی شوشگران ، بیشترین سهم را در خلق معنای متن داشته و به این ترتیب اثر ادبی را از حیطه یک گفتمان صرفا کنشی و ساختاری فراتر برده و روابط درونی آن را به چالش میکشند. نظام گفتمانی حسی-ادارکی بیانگر حضور فعال حواس پنجگانه انسان در شکل گیری معنا است و نظام تنشی-عاطفی نیز به بررسی تنشهای روحی و عاطفی شوشگران پرداخته ، تا نقش آنها را در ایجاد شرایط متفاوت معنایی، تبیین کند. در این پژوهش با بررسی داستان سیاوش در شاهنامه ، به تبیین این نکته پرداخته خواهد شد که شخصیتهای این داستان از مرز یک کنشگر عبور کرده و بسیاری از اعمال و رفتار آنها در حیطه گفتمان شوشی جای میگیرد. به این نحو که احساسات بیرونی آنها در قالب گفتمان حسی-ادراکی و از طریق حواس پنجگانه نمود مییابد و تنش ها و احساسات درونی آنها نیز از طریق گفتمان تنشی-عاطفی مشخص میشود. به این ترتیب گفتمان شوشی باعث عبور از ساختارگرایی محض میشود؛ به گونه ای که تحلیل از حد یک طبقه بندی صوری و خوانشی ابژکتیو فراتر میرود وبه این ترتیب معنا با توجه به نظامهای گفتمانی موجود در متن پدید میآید که لزوما کنشی نیستند، لذا با نظامی حسی – ادراکی، زنده ، سیال و پویا مواجه خواهیم بود.
خلاصه ماشینی:
"هرگاه به جای تغییر در وضعیت مواد گفتمان ، تغییر در احساس و ادراک عوامل گفتمانی رخ دهد با وضعیتی شوشی روبه رو هستیم ؛ در چنین وضعیتی شوشگر با توجه به تغییری که در احساسات و عواطف او رخ میدهد به کنش دست میزند و یا کنش وی باعث ایجاد تغییرات حسی-عاطفی در وی میشود که در همۀ این موارد شوشگر در رابطه ای پدیدارشناختی با معنا قرار میگیرد که بر حضوری حسی-ادراکی و تنشی-عاطفی مبتنی است .
دال سیاوش در بیرون از احساس او قرار دارد اما هنگامی که او را میبیند وارد مرحلۀ درونه ای میشود: برآمد برین نیز یک روزگار چنان بد که سودابه پرنگار ز ناگاه روی سیاوش بدید پراندیشه گشت و دلش بردمید (134-135) تأکید بر فعالیت حسی و دیداری به عنوان عاملی که دل را به پیش وامیدارد، نشان میدهد که «دیدن » موجب تغییری برجسته در وجود سوژه میگردد؛ پس این تغییر در جسم شوشگر نیز مشاهده میگردد.
نتیجه گیری تبیین داستان سیاوش بر مبناینظام گفتمانی شوشی، نشان میدهد معنا همیشه توسط عوامل کنشی شکل نمیگیرد، بلکه در مواقعی آنچه داستان را به جلو میبرد، عوامل شوشی است و بر این مبنا به دو نوع نظام گفتمانی کنشی و شوشی استناد شد؛ یعنی در بررسی ساختار روایی داستان ، تنها توجه به عوامل کنشی کافی نیست ، بلکه گاهی عوامل حسی-ادراکی است که باعث تنش زایی در داستان میشود و آن را از حالت مکانیکی بودن خارج میکند."